1 چون مظلومی کند به یارب کاری نی زن کند آنجا و نه مرکب کاری
2 مردانگی روز جوانی عدل است هان تا نکند پیرزنی شب کاری
1 هر شه که زعدل شد شعار و شانش نافذ باشد به ملک در فرمانش
2 ملک چو گوی و عدل چوگان، به مثل گوی آن نبود که باشد آن چوگانش
1 آزار چو باز و آز چون بط منمای چون بوم سوی سلامت طبع گرای
2 زآنند دراز عمر و فرخنده لقای کازار نجست کرکس و آز همای
1 نزدیک کسی که عاقل و هشیار است آزردن یک مور و مگس بسیار است
2 آزار کسی مخواه و بی بیم بزی بی بیم زید کسی که بی آزار است
1 دل را غم تو سوخته جان خواهد کرد این قلب شکسته را روان خواهد کرد
2 بنگر که چه می کنی تو با ما امروز فردا چو تویی با تو همان خواهد کرد
1 طاووس جمال تو چو پرواز کند سیمرغ امید جلوه آغاز کند
2 خوش باش هر آنچ با من امروز کنی فردا دگری با تو همان باز کند
1 گر بد بازد حریف گو بد می باز نیکی و بدی به خصم خود گردد باز
2 تو نیکی کن و گر به دریا فکنی دریاش به موج بر تو اندازد باز
1 بس خون جگر که مرد را خورده شود تابیش بدی به دیگران برده شود
2 با آنک بدی کرد برو نیکی کن تا فرق میان تو و او کرده شود
1 بی جرم درین جهان توان زیست بگو ناکرده گنه درین جهان کیست بگو
2 من بد کنم و تو بد دهی پاداشم پس فرق میان من و تو چیست بگو
1 تشویش دل خستهٔ ما از تو در است جانم پر از آشوب و بلا از تو در است
2 فی الجمله چه گویمت، تو خود می دانی کاین شورش روزگار ما از تو در است