گر بد بازد حریف از اوحدالدین کرمانی رباعی 97
1. گر بد بازد حریف گو بد می باز
نیکی و بدی به خصم خود گردد باز
1. گر بد بازد حریف گو بد می باز
نیکی و بدی به خصم خود گردد باز
1. بس خون جگر که مرد را خورده شود
تابیش بدی به دیگران برده شود
1. بی جرم درین جهان توان زیست بگو
ناکرده گنه درین جهان کیست بگو
1. تشویش دل خستهٔ ما از تو در است
جانم پر از آشوب و بلا از تو در است
1. زلف سیهت که مشک را زو گله هاست
از تاب و شکن سلسله در سلسله هاست
1. ای از غم دلبری که بیدادم ازوست
ویرانی این سینهٔ آبادم ازوست
1. سیلاب محن رونق عمرم همه برد
شیرین همه تلخ گشت و صافی همه درد
1. در دل زغم زمانه باری دارم
در دیدهٔ هر مراد خاری دارم
1. آخر زمنت یاد منت هست بپرس
هشیار دلی زین دل سرمست بپرس
1. خوبان همه دل برند لیکن دین نه
ورزند عتاب و جنگ اماکین نه
1. وا می شنوم زگفت از هر جا من
کز عشق فلانی شده ام شیدا من
1. با شهوت و طبع نور دل نفزاید
تا ظلمت شهوت در دل نگشاید