1 هرگه که دل از بند جهان برخیزد غوغای غم از حریم جان برخیزد
2 این جام جهان نمای جم دانی چیست آن جرعَه کزو مایهٔ جان برخیزد
1 دنیا مطلب تا همه دینت باشد دنیا طلبی نه آن نه اینت باشد
2 بر روی زمین زیر زمین وار بزی تا زیر زمین روی زمینت باشد
1 از آخر عمر اگر کسی یاد کند شرمش بادا که خانه آباد کند
2 دیدیم به چشم عقل بادست جهان خاکش بر سر که تکیه بر باد کند
1 ناساخته کار این جهان ساخته گیر چون ساخته شد پاک برانداخته گیر
2 چون درنگری آنچ مراد دل تست آورده به دست و باز انداخته گیر
1 عمر از پی افزودن زر کاسته گیر گنجی به هزار حیله آراسته گیر
2 تو بر سر آن گنج چو در صحرا برف روزی دو سه بنشسته و برخاسته گیر
1 در بندگی ات دیو و پری صف زده گیر وندر دل تو هر آنچ رفت آمده گیر
2 چون کار تو بگذشتن و بگذاشتن است کیخسرو عالم شده گیر و سده گیر
1 علم عُلوی و سُفلی آموخته گیر واموال جهان جمله تو اندوخته گیر
2 ناگاه اجلی آتش افروخته گیر آموخته و اندوخته را سوخته گیر
1 در مملکت جهان فریدون شده گیر وز گنج و زر و خواسته قارون شده گیر
2 بر چرخ رسیده قصر هامان شده گیر روزی دو درو بوده و بیرون شده گیر
1 زین گلبن عمر تازه گلها چده گیر وین روز گذشته گیر و شب آمده گیر
2 جانی که به زنجیر طبایع بسته است ناگه به دمی جسته و بیرون شده گیر
1 کارت همه در جهان بسامان شده گیر بر کام هوای خویش سلطان شده گیر
2 پیدا شده دان آنچ مراد دل تست وآنگاه به زیر خاک پنهان شده گیر