1 اسباب وجود دم به دم تشویش است تا با تو توی است بر ارم تشویش است
2 فارغ شدن و تکیه بر اسباب فراغ زآنجا که فراغت است هم تشویش است
1 ناجنسان را تو محرم راز مکن جز خدمت محرمان تو دمساز مکن
2 خواهی که سخن زپرده بیرون نشود خونابه همی خور و دهن باز مکن
1 اسرار که سخت است سخن سست مگو نی کم کن و آنک عقل واجُست مگو
2 دانستنی اش مرتبهٔ تُست بدان ناگفتنی اش مصلحت تُست مگو
1 آیات کتاب حق همی خوان و مپرس واین ناقهٔ پی بریده می ران و مپرس
2 خواهی که سِرَت زپرده بیرون نشود می بین و مگو با کس و می دان و مپرس
1 دردا که درین سوز و گدازم کس نیست همراه درین راه درازم کس نیست
2 در قعر دلم جواهر راز بسی است اما چه کنم محرم رازم کس نیست
1 از عمر نصیب جاودانی برگیر سرمایهٔ حاصل جوانی برگیر
2 می دان که حیات همچو گنجی است روان از گنج هر آنچ می توانی برگیر
1 آن را که طریق نیکبختی باید گوش و دل و دیده هر سه را بگشاید
2 بردارد آنچ حال او را شاید بگذارد آن را که به کارش ناید
1 غافل منشین که این زمانی است عزیز هر دم که برآید از تو جانی است عزیز
2 عمری که بیاید و بخواهد رفتن ضایع مکنش که خون بهایی است عزیز
1 تخمی دو سه بی وقت بپاشیم مگر حالی به دروغ بر تراشیم مگر
2 عمری به هوس با دگران ما کردیم روزی دو سه نیز با تو باشیم مگر
1 ای دل چه کری کند مشوش بودن وز بهر دو روزه عمر سرکش بودن
2 بنیاد سرای عمر بر هیچ افتاد خوش نیست برای هیچ ناخوش بودن