ای دل چو شمار کارها از اوحدالدین کرمانی رباعی 277
1. ای دل چو شمار کارها خواهد بود
از خود به بطالتی چرایی خشنود
...
1. ای دل چو شمار کارها خواهد بود
از خود به بطالتی چرایی خشنود
...
1. ای دل تو بدین حال چرایی خشنود
کز عمر گذشته هیچ سود تو نبود
...
1. از سود و زیان خود به در نتوان بود
بر مایهٔ کس زیر و زبر نتوان بود
...
1. گر عمر بود تو را فزون از پانصد
افسانه شوی عاقبت از روی خرد
...
1. زین سان که مراست از تو در سینه سرور
می ترسم از آنک خواجه گردد مغرور
...
1. ای دل نفس تو می شمارند آخر
بنگر که رقیبان به چه کارند آخر
...
1. آگاه بزی ای دل و آگاه بمیر
چون طالب منزلی تو در راه بمیر
...
1. ای دل مطلب رخ جهان آرایش
زنهار منه پای تو در دریایش
...
1. اندر همه عمر من شبی وقت نماز
آمد بر من خیال معشوق فراز
...
1. با آنچ گسستنی است در پیوستی
وآنجا که گذشتنی است خوش بنشستی
...
1. هر چیز که او گفت چنان است همه
آن است یقین دگر گمان است همه
...
1. زنهار مگو که رهروان نیز نیند
یا همنفسان بی نشان نیز نیند
...