فرزانهٔ سروران از اوحدالدین کرمانی رباعی 121
1. فرزانهٔ سروران جهان بگزیند
در عالم تن بقای جان بگزیند
...
1. فرزانهٔ سروران جهان بگزیند
در عالم تن بقای جان بگزیند
...
1. چون از شدگان یکی نمی آید باز
خیز ای شدنی تو نیز رفتن را ساز
...
1. زان پیش که گویند که جا واپرداز
جا واپرداز و توشهٔ راه بساز
...
1. ملک طلبش بهر سلیمان ندهند
منشور غمش بهر دل و جان ندهند
...
1. ترسم که اگر در طلبش نشتابی
بر آتش حسرت دل خود را تابی
...
1. با صدق تو زخم همچو مرهم باشد
با صدق مرا انده دل کم باشد
...
1. ای دل سررشتهٔ اَمَل کوته کن
خود را زبد و نیک جهان آگه کن
...
1. گر مایهٔ همت است در گوهر تو
الّا به خدا فرونیاید سر تو
...
1. تا یوسف دل را نکنی از بن چاه
یعقوب خرد ضریر باشد در راه
...
1. صدق است که مرد را همی بخشد جان
از صدق بود همیشه دشوار آسان
...
1. گر قصد کنی به رفتن راه وصال
صدقی باید رفیق تو در همه حال
...
1. از صدق رهانی دل خود را از حیف
وز صدق رهانی سر خود را از سیف
...