گر یک نفس آن جان از اوحدالدین کرمانی رباعی 133
1. گر یک نفس آن جان و جهان بتوان دید
عیش خوش و عمر جاودان بتوان دید
...
1. گر یک نفس آن جان و جهان بتوان دید
عیش خوش و عمر جاودان بتوان دید
...
1. روخانه برو که شاه ناگاه آید
ناگاه آید برون آگاه آید
...
1. رسمی است میان اهل دل دیرینه
کز کینه تهی کنند دایم سینه
...
1. ای دل نه تویی که در صفایی نرسی
وز خوی بدت به آشنایی نرسی
...
1. نه هر که میان ببندد از کفار است
یا هر زاهد زسبحه برخوردار است
...
1. طعم وحدت بدین دو تویی بخشی
پا بستهٔ بند و گفت و گویی بخشی
...
1. از راه صفا هر که نصیبی یابد
هرگز به جواب هیچ بد نشتابد
...
1. تا تعبیهٔ عشق مصفّا نشود
فکر تو به از لؤلؤ لالا نشود
...
1. سجاده به روی آب انداخته گیر
خود را به نماز و روزه بگداخته گیر
...
1. شرط است مرا زخویشتن برگشتن
با هر که کم از من است همسر گشتن
...
1. بر مردم اهل گر بد و نیک آید
گه بسته شود کار و گهی بگشاید
...
1. کاری که فروبندد و رخ ننماید
دلتنگ مشو که عاقبت بگشاید
...