1 آن شور که این مفرد و این وافی چیست یک جرعه بس، این دُرد و این صافی چیست
2 در هر دو جهان یک درم، آن گاه سره چندین محک تمیز صرافی چیست
1 ای مهر تو هیچ وکین دشمن هم هیچ آهنگ سرود هیچ و شیون هم هیچ
2 از هر چه نقاب می گشایی عشق است عرفی همه هیج و هیچ گفتن هم هیچ
1 از عشق شراب نیستی جوید روح زین می شکند صراحی توبه نصوح
2 آن جا که محیط عشق توفان خیز است گهوارهٔ اطفال بود کشتی نوح
1 فردا که معاملان هر فن طلبند حسن عمل از شیخ و برهمن طلبند
2 زان ها که دروده ای جوی نستانند آن ها که نکشته ای به خرمن طلبند
1 ایوب به صبر خویشتن می نازد یعقوب به بوی پیرهن می نازد
2 داوود به لحن خویشتن می نازد این عشق به ناله های من می نازد
1 آن کس که عنان تافت ز ما گمره شد وان کس که عنان سپرد کارآگه شد
2 یوسف به در آورد و زلیخا گردید هر کس که به ریسمان ما در چه شد
1 عرفی که قدم در دهن تیشه نهد از بس غم دل بر دل غم پیشه نهد
2 تا تحت الثری فرو شود، گر نه مدام بار دل خود به دوش اندیشه نهد
1 عرفی که به هرزه گردیم خو می داد دیدم که عنان به یار خو رو می داد
2 از بهر دل اندشهٔ تنگی می کرد تعلیم گشادگی به ابرو می داد
1 در دیدهٔ هجر خواب پژمرده شود دل بی لبت از شراب پژمرده شود
2 بی روی تو چون گل ز دم سرد خزان از آه من آفتاب پژمرده شود
1 عشق آمد و گوید که زبان بگشایند وز مژدهٔ من دل جهان بگشایند
2 راحت نه عیان است، مناذی بزنند تا روی نقاب بستگان بگشایند