از عشق شراب نیستی جوید از عرفی شیرازی رباعی 73
1. از عشق شراب نیستی جوید روح
زین می شکند صراحی توبه نصوح
1. از عشق شراب نیستی جوید روح
زین می شکند صراحی توبه نصوح
1. فردا که معاملان هر فن طلبند
حسن عمل از شیخ و برهمن طلبند
1. ایوب به صبر خویشتن می نازد
یعقوب به بوی پیرهن می نازد
1. آن کس که عنان تافت ز ما گمره شد
وان کس که عنان سپرد کارآگه شد
1. عرفی که قدم در دهن تیشه نهد
از بس غم دل بر دل غم پیشه نهد
1. عرفی که به هرزه گردیم خو می داد
دیدم که عنان به یار خو رو می داد
1. در دیدهٔ هجر خواب پژمرده شود
دل بی لبت از شراب پژمرده شود
1. عشق آمد و گوید که زبان بگشایند
وز مژدهٔ من دل جهان بگشایند
1. شوخی که ز خنده چشمهٔ نوش شود
خورشید به سایه اش هم آغوش شود
1. رفتم به جنازهٔ یک تن که فسرد
صد سال ز باغ عیش گل چید و بمرد
1. جمعی به درت گریه و آه آوردند
جمعی همه دید و نگاه آوردند
1. در باغ دلم که روضه نعتش گوید
آب طلبت روی چمن می شوید