1 ای کعبه رو این طرف که بی سازی نیست طوفی و خروشی و تک و تازی نیست
2 سر تا سر کوچهٔ خرابات مغان آشفته و مست رو، که طنازی نیست
1 آگه نیم از عیش که شهد چه گلوست راحت نشناسم که چه می، در چه سبو ست
2 زخمی دانم که سینه گوید عشق است وین دل فدای او که نمک خوردهٔ او ست
1 حسن آن باغی که خلد ازو بی رنگ است عشق آن داغی که دوزخش نیرنگ است
2 این حسن تو داری و ترا نیست شرف وین عشق مرا هست و هنوزم تنگ است
1 دل دشمن شادی ست و در کار غم است از عافیت آسوده و بیمار غم است
2 بیماری دل مایهٔ او، زردی ماست رو زردی ما بهار گلزار غم است
1 با معصیتم که کرده ای امن کنشت با عاطفتت که می برد آب بهشت
2 دوزخ همه عافیت چو دلسوزی خصم جنت همه زخم چون عشوهٔ زشت
1 ای آن که رهت به بزم مقصودی نیست صد روشنی ات ز شمع بی دودی نیست
2 غلمان مطلب جزای طاعت، زنهار با دوست کن این بیع که بی سودی نیست
1 عرفی دل ما بسی پریشان نظر است هر دم هوسش به غمزه ای راهبر است
2 زنهار به رنگ و بوی دنیا مگرو کاین باغچه را شکوفه ای بی ثمر است
1 صحرای هوس خار تمنا خیز است زین ره به سفر مرو که غوغا خیز است
2 این بادیهٔ کفر تو سودا کردی زین مرحله کوچ کن که یغما خیز است
1 دل در هوس وصل تسلی طلب است در پردهٔ صورت است و معنی طلب است
2 گفتم که به یأس دل تسلی یابد فریاد که یأس هم تسلی طلب است
1 مستوری دل طلب که مستی این جاست دریوزه گزین که چرب دستی این جاست
2 دست از همه بگسل و در آویز به دوست یک رنگی و نیستی و هستی این جاست