عرفی علم هجر تو افراشننی از عرفی شیرازی رباعی 49
1. عرفی علم هجر تو افراشننی است
گنجی تو ولی نقد تو برداشتنی است
1. عرفی علم هجر تو افراشننی است
گنجی تو ولی نقد تو برداشتنی است
1. عرفی من و دل نه خوب دانیم و نه زشت
هم خادم کعبه ایم و هم پیر کنشت
1. ای عشق بس است
برقی ست که موسی اش یک مشت خس است
1. عرفی گله سر مکن که جای گله نیست
توفیق نصیب هر تنگ حوصله نیست
1. از وصل نهان ما که غماز نیافت
انجام کسی ندیده آغاز نیافت
1. هر کس که سرش نه در گریبان فناست
تا گردنش از فرق همه زخم جفاست
1. عرفی منم آن که دوزخم تبشکن است
روزم ز هجوم تیرگی شبشکن است
1. عرفی منم آن که کوششم بی اثر است
هستم همه عیب و مو به مویم هنر است
1. دستی دارم که در گریبان غم است
پایی دارم که وقف دامان غم است
1. از گریهٔ گرم دیده آتشناک است
آلوده به خون و از تماشا پاک است
1. ای آن که برت سفال و یاقوت یکی است
اعجاز مسیح و سحر هاروت یکی است
1. ای شوق لبت ز صبر من برده ثبات
تلخ از شکرین تبسمت کام نبات