یار آمده و در صدد دلداری از عرفی شیرازی رباعی 25
1. یار آمده و در صدد دلداری ست
من مست و خراب، این شب صد دشواری ست
1. یار آمده و در صدد دلداری ست
من مست و خراب، این شب صد دشواری ست
1. عرفی سر صفهٔ مغان مسند ماست
تعظیم گه دیر مغان معبد ماست
1. زینسان که گمان شده دی به ره است
وز بستن یخ حباب رشک گره است
1. زین سردی دی که آب و آتش یخ بست
در بستن یخ جوهر الماس شکست
1. باز آ که فراق جان گداز آمده است
اندیشهٔ مردنم فراز آمده است
1. گر چشم و دلم ز ناله و گریه جداست
زنهار مبر گمان که راحت، که خطاست
1. تا عمر مرا فلک به غم پیموده است
گوشم به فغان اهل شیون بوده است
1. عشق آمد و گوید رسولم نام است
در حسن به آسمان صدم پیغام است
1. راهم ندهد سوی حرم زاهد زشت
راند ز کنشت راهب نیک سرشت
1. مسجود ملایک دو تن از آب و گل است
ز آدم چو گذشت این نگار چگل است
1. معموری عقل فضلهٔ ویرانی ست
سرمایهٔ علم خاک بی سامانی ست
1. در عهد من آن که لاف سنج سخن است
خونش هدر است، قاتلش نظم من است