چون باد بر آن زلف عبیری از عنصری بلخی رباعی 25
1. چون باد بر آن زلف عبیری گیرد
آفاق دم عود قمیری گیرد
...
1. چون باد بر آن زلف عبیری گیرد
آفاق دم عود قمیری گیرد
...
1. تا در دو جهان قضای معبود بود
تا خلق جهان و چرخ موجود بود
...
1. شاه حبش است زلفت ای بدر منیر
از عنبر تاج دارد از لاله سریر
...
1. ای سرو روان و بارِ آن سرو، قمر
سروت قد و سیمین بر و چهره چو قمر
...
1. سیمین بر تو سنگ بپوشد بسمور
زلفت بشبه همی کند نقش بلور
...
1. آمد برِ من. که؟ یار. کی؟ وقت سحر
ترسنده. ز که؟ ز خصم. خصمش که؟ پدر
...
1. ای شب نکنی اینهمه پرخاش که دوش
راز دل من مکن چنان فاش که دوش
...
1. چون بگشائی بخنده آن چشمۀ نوش
شکر بفغان آید و پروین بخروش
...
1. خورشید خراسان و خدیو زابل
از نخشب و کش بهار گردد کابل
...
1. هم غالیه زلفینی و هم سیم اندام
هم روی نکو داری و هم نیکونام
...
1. سه چیز ببرد از سه چیز تو وصال
از رخ گل و از لب مل و از روی جمال
...
1. گفتم صنما پیشۀ تو ؟ گفت : ستم
گفتم نگری بغمگنان ؟ گفتا : کم
...