1 ای ماه بروی لاله رنگ آمده ای از سینه و دل حریر و سنگ آمده ای
2 گر تو بدهان و چشم تنگ آمده ای دلتنگ چرایی ؟ نه بجنگ آمده ای
1 ای روی تو چشم حسن را بینایی یغماست مرا قبله گر از یغمائی
2 خندان گل سرخی و بت گویائی زینست که از بتان تو بی همتائی
1 رخ پاکتر از ضمیر صادق داری زلفین سیه چون دل فاسق داری
2 بر خویشتنم بدین دو عاشق داری مؤمن سخن و وفا منافق داری
1 گر زلف تو سال و ماه لرزان بودی عنبر ببها همیشه ارزان بودی
2 ور نه رخ تو بزلف پنهان بودی روز و شب ازو بنور یکسان بودی
1 خوبی ز رخ تو بر گرفته است پری رفتن ز تو آموخت مگر کبک دری
2 جان شده را بمردگان باز بری گوئی که دم پیمبر بی پدری
1 ای کاش من آن دو زلف عنبر برمی تا بر رخ او زمان زمان بگذرمی
2 ای کاش من آن دو لعل چون شکرمی تا از دهن نوش تو می بر خورمی
1 شمشاد قد و نوش لب و عاج بری سنگین دل و سیمین ذقن و زر کمری
2 هم سرو روان و هم بت کاشغری مر حورا را تو سخت نیکو پسری
1 بر لاله ز مشگ زلف را گاه زدی وز شب دو هزار حلقه بر ماه زدی
2 بر غالیه ای ماه رهی راه زدی وین راه بدان دو زلف کوتاه زدی
1 چون بر پائی بسرو سیمین مانی چون بنشینی بماه و پروین مانی
2 آزاده بتا بدیده و دین مانی وز شیرینی بجان شیرین مانی
1 بر شست دو زلف حلقه بست آوردی تا چون ماهی دلم بشست آوردی
2 اینوقت می از کجا بدست آوردی بی باده همش ز غمزه مست آوردی