1 آن زلف که او به بوی مرزَنگوش است گه بر جَبَه است و گه به زیر گوش است
2 زین باز عجبتر آن لب خاموش است زو شهر و جهان به بانگ نوشانوش است
1 معشوقۀ خانگی بکاری ناید کو دل ببرد رخ بکسی ننماید
2 معشوقه خراباتی و مطرب باید تا نیم شبان آید و کوبان آید
1 جام از لب تو گونۀ مرجان گیرد وز جعد تو باد بوی ریحان گیرد
2 نقاش چو نقش تو نیاراید به دیدار تو باز دل گروگان گیرد
1 زلف تو کمندیست همه حلقه و بند خالی نبود ز حلقه و بند کمند
2 آن چاه بر آن سیم زنخدانت که کند؟ ور خود کندی مرا بدو در که فکند
1 تا نسرائی سخن دهانت نبود تا نگشائی کمر میانت نبود
2 تا از کمر و سخن نشانت نبود سوگند خورم که این و آنت نبود
1 آن لب نمزم گرچه مرا آن سازد زیرا که شکر چون بمزی بگدازد
2 چشمم ز غمانش زرگری آغازد تا بگدازد عقیق و بر زر یازد
1 گفتم چشمم ز بس کزو خون آید از لاله برنگ و سرخی افزون آید
2 گفت آنهمه خون نبد که بیرون آمد ؟ کز رنگ رخم اشک تو گلگون آید
1 از بوسه تو مرده با روان تانی کرد وز چهره دل پیر جوان تانی کرد
2 رخ گاه گل و گه ارغوان تانی کرد وز غمزه فریب جاودان تانی کرد
1 ای ماه سخنگوی من ای حور نژاد از حسن بزرگ ، کودک خرد نزاد
2 در سحر بدلبری شدستی استاد این ساحری از که داری ای دلبر یاد
1 حورات نخوانم که تو را عار بود حورا برِ تو نگار دیوار بود
2 آن را که چنین لطیف دیدار بود حقا که بر او عشق سزاوار بود