1 با درفش ار تپانچه خواهی زد باز گردد بتو هر آینه بد
1 زان مثا حال من بگشت و بتافت که کسی شال جست و دیبا یافت
1 از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد کوه یر نوف شد هوا پر گرد
1 لاله از خون دیده آغشته متحیر بماند و سرگشته
1 صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت تار چون گور و تنگ چون دل زفت
1 دل پهلو پسر بساز آورد ساز مهرش همه فراز آورد
1 سر که یابد گسسته کیسنه را دور باشد بتاوه کرسنه را
1 ساخت آنگه یکی بیوگانی هم بر آئین و رسم یونانی
1 با غلامان و آلت شکره کرد کار شکار و کار سره
1 خواستم با نیاز و داشادش پدر اینجا بمن فرستادش
2 حرکاتش همه ره هنرست برم از جان من عزیزترست