1 نکند میل بی هنر بهنر که بیوسد ز زهر طعم شکر
1 روز پیکار و روز کردن کار بستدندی ز شیر شرزه شکار
1 مثل مو بود بدین اندر مثل زو فرین و آهن در
1 بارگی خواست شاد بهر شکار بر نشست و بشد بدیدن شار
1 گاه اقبال آبگینه خنور بستاند ز تو عدو به بلور
1 گفتم این و گریختم ز عسس شاه شطرنج را نگیرد کس
1 خواستم با نیاز و داشادش پدر اینجا بمن فرستادش
2 حرکاتش همه ره هنرست برم از جان من عزیزترست
1 شد مژه گرد چشم او ز آتش نیش [و] دندان کژدم و کربش
1 زود بردند و آزمودندش همه کاچالها نمودندش
1 سنگ بی نمج و آب بی زایش همچو نادان بود بآرایش