رای دانا سر سخن ساریست از عنصری بلخی مثنوی 13
1. رای دانا سر سخن ساریست
نیک بشنو که این سخن باریست
...
1. رای دانا سر سخن ساریست
نیک بشنو که این سخن باریست
...
1. آن صنم را ز گاز و ز نشکنج
تن بنفشه شد و دو لب نارنج
...
1. بیوفا هست دوخته بدو نخ
بد گهر هست هیزم دوزخ
...
1. چون برون جست مرز از سوراخ
شد سموره بنزد او گستاخ
...
1. چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
...
1. از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد
کوه یر نوف شد هوا پر گرد
...
1. پادشاهی که با شکه باشد
حزم او چون بلند که باشد
...
1. هر که بر درگه ملوک بود
از چنین کار با خدوک بود
...
1. گفت کاین مردمان بی باکند
همه همواره دزد و چالاکند
...
1. دل پهلو پسر بساز آورد
ساز مهرش همه فراز آورد
...
1. بر سر باد تند و موج بلند
تا بیک آبخوستشان افکند
...
1. فعل آلوده گوهر آلاید
از خم سر که سر که پالاید
...