1 گرد پرگار چرخ مرکز بست شبه مرجان شد و بلور جمست
1 سرد آهش چو زنگیانی زشت که ببیزند خردۀ انگشت
1 رای دانا سر سخن ساریست نیک بشنو که این سخن باریست
1 آن صنم را ز گاز و ز نشکنج تن بنفشه شد و دو لب نارنج
1 بیوفا هست دوخته بدو نخ بد گهر هست هیزم دوزخ
1 چون برون جست مرز از سوراخ شد سموره بنزد او گستاخ
1 چون بیامد بوعده بر سامند آن کنیزک سبک زبام بلند
2 برسن سوی او فرود آمد گفتی از جنبشش درود آمد
3 جان سامند را بلوس گرفت دست و پای و سرش ببوس گرفت
1 از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد کوه یر نوف شد هوا پر گرد
1 پادشاهی که با شکه باشد حزم او چون بلند که باشد
1 هر که بر درگه ملوک بود از چنین کار با خدوک بود