لشکر شادبهر در جنبید از عنصری بلخی مثنوی 25
1. لشکر شادبهر در جنبید
نای رویین و کوس بغر نبید
1. لشکر شادبهر در جنبید
نای رویین و کوس بغر نبید
1. هر که را راهبر ز غن باشد
منزل او بمرزغن باشد
1. با درفش ار تپانچه خواهی زد
باز گردد بتو هر آینه بد
1. آب و آتش بهم نیامیزد
بالوایه ز خاک بگریزد
1. هر که را رهبری کلاغ کند
بی گمان دل بدخمه داغ کند
1. تیز شد عشق و در دلش پیچید
جز غریو و غرنگ نپسیچید
1. نکند میل بی هنر بهنر
که بیوسد ز زهر طعم شکر
1. روز پیکار و روز کردن کار
بستدندی ز شیر شرزه شکار
1. مثل مو بود بدین اندر
مثل زو فرین و آهن در
1. بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
1. گاه اقبال آبگینه خنور
بستاند ز تو عدو به بلور
1. گفتم این و گریختم ز عسس
شاه شطرنج را نگیرد کس