1 گفت کاین مردمان بی باکند همه همواره دزد و چالاکند
1 دل پهلو پسر بساز آورد ساز مهرش همه فراز آورد
1 بر سر باد تند و موج بلند تا بیک آبخوستشان افکند
1 فعل آلوده گوهر آلاید از خم سر که سر که پالاید
2 هر کجا گوهری بدست بدیست بدگهر نیک چون تواند زیست
3 بد ز بد گوهران پدید آید هر کسی آن کند کزو زاید
1 لشکر شادبهر در جنبید نای رویین و کوس بغر نبید
1 هر که را راهبر ز غن باشد منزل او بمرزغن باشد
1 با درفش ار تپانچه خواهی زد باز گردد بتو هر آینه بد
1 آب و آتش بهم نیامیزد بالوایه ز خاک بگریزد
1 هر که را رهبری کلاغ کند بی گمان دل بدخمه داغ کند
1 تیز شد عشق و در دلش پیچید جز غریو و غرنگ نپسیچید