1 رخ ز دیده نگاشته بسر شک وان سرشکش برنگ تازه زرشک
1 چون مراغه کند کسی بر خاک چون برد خاک او چه دارد باک
1 تبنک را چو کژ نهی بیشک ریخته کژ برآید از تنبک
1 بسپاریم دل بجستن جنگ در دم اژدها ویشک نهنگ
1 مهر ایشان بود فیا وارم غمتان من بهر دو بگسارم
1 گفت نقاش چونکه نشناسم که نه دیوانه و نه فرناسم
1 از گهر گرد کردن بفخم نه گهر چید هیچکس نه درم
1 ویحک ای ابر گنهکاران سنگک و برف باری و باران
1 تیره بر چرخ راه کاهکشان همچو گیسوی زنگیان بنشان
1 که حسد هست دشمن ریمن کیست کو نیست دشمن دشمن