نگارا یاد میداری از حکیم نزاری قهستانی غزل 1144
1. نگارا یاد میداری که با ما عهد پیوستی
چرا پیوند ببریدی چرا سوگند بشکستی
...
1. نگارا یاد میداری که با ما عهد پیوستی
چرا پیوند ببریدی چرا سوگند بشکستی
...
1. دوش آمد و گفت اگر ز هستی
یکباره درست برشکستی
...
1. کاش باری عقل دست از کارِ ما واداشتی
تا نبودی بر سر ِ ما ننگِ هر ناداشتی
...
1. کاشکی ما را جفا از پیشِ ما برداشتی
کز وجود ناقص ما ذره ای نگذاشتی
...
1. با ما به وفا یک قدم ای یار نرفتی
صد بار زبان دادی و یک بار نرفتی
...
1. تا در جهان پدید بود سرو قامتی
ما را ز عاشقی نبود استقامتی
...
1. اگر هرگز شبی خواهی به بالا کرد معراجی
نزاری ام شب است آن شب بزن مردانه تاراجی
...
1. ساقیا خیز و برافروز سبک مصباحی
قفل اندیشه ی بی فایده را مفتاحی
...
1. نه قلزمم که به هم در شوم به هر بادی
که در میانه دلم هست کوه فولادی
...
1. چون هیچ بقایی نکند خاکی و بادی
دل بر کن این رهگذر انده و شادی
...
1. مرا رمزی عجب نازل شد از تعالیم ِ استادی
که سقفِ معرفت را ساختم زان نغز بنیادی
...
1. مرا جز تو باری نباشد مرادی
که وحدت نبودست بی اتحادی
...