کیست کآرد به از حکیم نزاری قهستانی غزل 1061
1. کیست کآرد به من از دوست پیامی نا گاه
زنده گرداندم از رایحه ی روح الله
...
1. کیست کآرد به من از دوست پیامی نا گاه
زنده گرداندم از رایحه ی روح الله
...
1. برفکن برقع از آن رویِ چو ماه
تا به ماهت کنم از دور نگاه
...
1. هر که را مهرِ تو در دل نبود بی جان به
وان که جز عشقِ تو اش کیش بود قربان به
...
1. مرا هاتفی داد ناگاه توبه
بگو گفت استغفرالله توبه
...
1. تا شود از پیش ماه پرده برانداخته
خیز به یک چاره کن چار ه ی ما ساخته
...
1. ای به دعوی خویشتن را مرد معنی ساخته
وآن گه از دعوی و معنی ذره ای نشناخته
...
1. ای مرا در آتش هجران سراپا سوخته
بعد ازین چیزی نماند از من بتا ناسوخته
...
1. لبت چشمه و خضر گردش نشسته
نبات است کز طرف کوثر برسته
...
1. این منم خود را چنین در دست غم بگذاشته
پای مال محنت و جور و ستم بگذاشته
...
1. هستم ز جام عشقت مست و خراب گشته
تن تاب مهر داده دل خون ناب گشته
...
1. این بار شد از دستم کار دل سرگشته
اکنون منم و چشمی در خون دل آغشته
...
1. زلف تو چون چشم مست تاب گرفته
آتش رخساره ی تو آب گرفته
...