1 مکن ملامتم ای شیخ اگر چه نیست ادب صلاح و زهد و ورع لطف کن ز من مطلب
2 حلال خواره چو من نیست دیگری در عصر به روی دوست از آن می خورم شراب عنب
3 عجب نباشد اگر بر من اعتراض کنند که عاقلان جهان منکر من اند اغلب
4 حریف پای خم و یار دست جام می ام مرا به سر نشود از نشاط و عیش و طرب
1 مرا چو وصل تو تشریف بار داد امشب بیار باده و گوهر هرچه باد امشب
2 کمند زلف تو وجام باده هر دو به کف رقیب را چه بماند به دست ، باد امشب
3 مگر زمانه ببخشود بر من مسکین که هم به وصل تو داد دلم بداد امشب
4 صبا کجاست که یعقوب صبح را گوید که آفتاب چو یوسف به چه فتاد امشب
1 دوش آمد بر سرم سرو خرامان نیمه شب کیست گفتم آن که می آید بدین سان نیمه شب
2 خود به گوش او رسید آواز من گفت آشنا آفتابی دیده ای ناخوانده مهمان نیمه شب
3 بی خبر بر جستم و در پایش افتادم که چیست هم چنین تنها چرایی بی رقیبان نیمه شب
4 گفتم ای آرام جان چون آمدی از راه دور مست و لایعقل چنین افتان و خیزان نیمه شب
1 چو عشق پرده بر افکند و عقل شد محبوب چه باک که از آن به دیوانگی شدم منسوب
2 به عشق می جویم وگرنه عقل چه بیند به دیده ی معیوب
3 قدم چو باز نگیرم همه به دست آرم علی الخصوص چنین طالب و چنان مطلوب
4 به صدق دشمن جانیم و در نمی گنجد محبت دگری با محبت محبوب
1 قیامت است سفر کردن از دیار حبیب مرا همیشه قضا را قیامت است نصیب
2 به ناز خفته چه داند که دردمند فراق به شب چه می گذراند علی الخصوص غریب
3 به قهر می روم و نیست آن مجال که باز به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب
4 پدر به صبر نمودن مبالغت می کرد که ای پسر بس از این روزگار بی ترتیب
1 زهی قدر من گر وصال حبیب دگر باره روزی شود عن قریب
2 چلیپای زلفش کنم طوق حلق چنانش پرستم که رهبان صلیب
3 چو مجنون به عشق و چو لیلی به حسن من و او قریبیم و هر دو غریب
4 ز حوران نگوید دگر وز بهشت اگر چشم مستش ببیند خطیب
1 بیمار عشق را چه مداوا کند طبیب تعلیم عاقلانه مده گو مرا ادیب
2 ما توبه در مقابل عصیان نیاوریم تمکین عاقلان ز مجانین بود عجیب
3 زنّار اگر ببندم و ساکن شوم به دیر ماییم و عشق و هرچه اشارت کند حبیب
4 در دین توبه مذهب ما هیچ فرق نیست از طیلسان ملت اسلام بر صلیب
1 به وعده مده بیش از اینم فریب که نازک دلان را نباشد شکیب
2 تو را هر چه می بینم از خوی تو نمی بینم الّا ستیز و عتیب
3 جفا بر اسیران بی دل کنند ولیکن هم آخر به حد و حسیب
4 اگر دل به دل می رود باک نیست میان دو یک دل نباشد حجیب
1 ای شب هجران تو روز حسیب زهره ی شیران بچکد زین نهیب
2 جمله تویی از خودی ام وارهان در ره من نیست به جز من حجیب
3 با تو نخواهم به اضافت حضور وز تو ندارم به مسافت شکیب
4 هر چه کنی حاکم مطلق تویی خواه رعایت کن و خواهی عتیب
1 ای باغبان سماع کن آواز عندلیب رحم آر بر دل گله پرداز عندلیب
2 با سوز او بساز که هم بر تو واجب است ده روزه ی رعایت اعزاز عندلیب
3 چون آه عاشقان ز جفای تو می رسد در آسمان شکایت آواز عندلیب
4 بگذار تا بنازد بر روی گل دمی هرچند باغبان نبرد ناز عندلیب