بر من چرا وساوس از حکیم نزاری قهستانی غزل 120
1. بر من چرا وساوس شیطان به قوت است
زیرا که عقل در رهر عشاق علت است
1. بر من چرا وساوس شیطان به قوت است
زیرا که عقل در رهر عشاق علت است
1. میروم سویِ خرابات که پیرم آنجاست
جای دیگر چه کنم عذر پذیرم آنجاست
1. ای بهشتی به بهشت آی که رضوان اینجاست
تو ز جایِ دگرش میطلبی و آن اینجاست
1. از دلم هیچ خبر نیست ندانم که کجاست
هر کجا هست چه آید ز چنان دل که مراست
1. هان کجایی که ز هجرانت قیامت برخاست
فتنه بنشان که دگر باره ملامت برخاست
1. بس فتنه کز آن نگار برخاست
آشوب ز هر دیار برخاست
1. همین که از برم آن سروِ سیم بر برخاست
هزار نالهء دلسوزم از جگر برخاست
1. قیامت آن زمان از خلق برخاست
که شد حکمِ زمین با آسمان راست
1. آوازه آن جمال برخاست
ما را طمعِ محال برخاست
1. باد از طرفِ شمال برخاست
معشوقه مشک خال برخاست
1. دل ببردی و قیامت ز وجودم برخاست
دل بری دل ندهی باز چنین ناید راست
1. یار باریک میان تا ز کنارم برخاست
رستخیز از دل بی صبر و قرارم برخاست