1 ز من سرگشته در کویِ خرابات چه می خواهند اصحابِ کرامات
2 ز فطرت نیست بیرون آفرینش یکی گنگ و یکی صاحب مقالات
3 ندایِ لَن ترانی چون شنیدی مکن اصرار بر طورِ مناجات
4 مقامِ عاشقان جایی ست بی جای ز خود بیرون شو و رفتی به میقات
1 چون لبت مصرکی خیزد نبات کز نباتت می چکد آبِ حیات
2 دوستانت ز آبِ حیوان بی نصیب تشنگان جان داده نزدیکِ فرات
3 صانع از روی تو شمعی برفروخت دفع ظلمت را میان کاینات
4 پیشِ نقشِ رویت ایمان آورند بت پرستانِ زمینِ سومنات
1 یک بوسه زان دو شکَرِ شیرین تر از نبات ارزد به نزد من به همه ملکِ کاینات
2 خضر از کجا و خطِّ غبار تو از کجا یک بوسه از لب تو و صد چشمه ی حیات
3 خواهد که احتراز کند از بلا خرد لیکن به قولِ او نکند عشق التفات
4 دانم که احتمالِ مواعید واجب است آری ولی نه صبر پدیدست و نه ثبات
1 گرم زمانه دهد از بلای عشق نجات در فضول نکوبم دگر به هیچ اوقات
2 ولی نجاتِ من از عشق کی شود ممکن گر آسمان چو زمین باز استد از حرکات
3 مرا نجات بود گر دهد ضلالت نور مرا خلاص بود گر شود سراب فرات
4 بگردم از قدم او قطب را بود حرکت بایستم ز فا گر کند زمانه ثبات
1 ما را ز عشق کی بود ای دل به جانت نجات روزی که نامِ عشق بر افتد ز کاینات
2 بگرفت چار سویِ وجودم بلایِ عشق وز هیچ سو گریز ندارم ز شش جهات
3 ناممکن است کز دلِ احبابِ مهربان بیرون شود محبّتِ یارِ شریف ذات
4 جانا ، دلا ،خلاصه ی عشقا به صد زبان ناید کمالِ حسنِ تو در حیّزِ صفات
1 صبح دم خیز من النوم الصّلات چون برآمد بر کفم نه هات هات
2 آتشی کز ملعمه ی اشراق او در عرق مستغرق است آب حیات
3 آفتاب ار می کند نسبت بدو تا بگویم کان کدام است از صفات
4 صفوتِ پاکش تعلّق می کند ذاتِ این نسبت کند با آن به صفات
1 چون دردمند به حیّ علی الصّلات ساقی به دست من ده سرمایه ی حیات
2 دانی که بس ثوابِ جزیل است اگر کنی دفعِ خمارِ سخت که جز وی ست از ممات
3 یک دم موافقت کن و در کارِ خیر باش تا وارهانیم به سه کاسه ز شش جهات
4 تا بر لبِ تو نوش کنم می که خوش تر است بر سبزه ی لبی که بود خوش تر از نبات
1 گر گذر کردی بتِ ما بر دیارِ سومنات توبه کردی بت پرست از سجده ی عزّی ولات
2 هیچ اگر کشف الغطایی کردی از اطرافِ سر التفاتی هم نکردندی به چندین ترّهات
3 از کمالِ نفسِ انسان حاصل ست این اقتباس آنکه استدلال می گیرند از روحانیات
4 چشم را گویی از اینجا لازم آمد انعکاس بی صفت را چون توان آورد در تحتِ صفات
1 دوستان با جگرِ تشنه رسید آب حیات کوریِ مدّعیان را به محمّد صلوات
2 شکرِ حق را که نمردیم و رسیدیم به کام عاقبت هم اثری روی نمود از دعوات
3 ما به فروسِ ملاقات رسیدیم و حسود تا به جاوید بماناد ولی در درکات
4 حق تعالی به کرم باز به ما در نگرید وز سرِ مرحمت از دستِ بلا داد نجات