قیامت است سفر کردن از حکیم نزاری قهستانی غزل 85
1. قیامت است سفر کردن از دیار حبیب
مرا همیشه قضا را قیامت است نصیب
1. قیامت است سفر کردن از دیار حبیب
مرا همیشه قضا را قیامت است نصیب
1. زهی قدر من گر وصال حبیب
دگر باره روزی شود عن قریب
1. بیمار عشق را چه مداوا کند طبیب
تعلیم عاقلانه مده گو مرا ادیب
1. به وعده مده بیش از اینم فریب
که نازک دلان را نباشد شکیب
1. ای شب هجران تو روز حسیب
زهره ی شیران بچکد زین نهیب
1. ای باغبان سماع کن آواز عندلیب
رحم آر بر دل گله پرداز عندلیب
1. ز من سرگشته در کویِ خرابات
چه می خواهند اصحابِ کرامات
1. چون لبت مصرکی خیزد نبات
کز نباتت می چکد آبِ حیات
1. یک بوسه زان دو شکَرِ شیرین تر از نبات
ارزد به نزد من به همه ملکِ کاینات
1. گرم زمانه دهد از بلای عشق نجات
در فضول نکوبم دگر به هیچ اوقات
1. ما را ز عشق کی بود ای دل به جانت نجات
روزی که نامِ عشق بر افتد ز کاینات