142 اثر از غزلیات حکیم نزاری قهستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حکیم نزاری قهستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار حکیم نزاری قهستانی / غزلیات حکیم نزاری قهستانی

غزلیات حکیم نزاری قهستانی

1 بسیار عمرها و بسی روزگارها بگذشت و حکم ها بنگشت از قرارها

2 روز و شب است و سال و مه و جنبش و سکون هر یک مسخرند به تکلیف کارها

3 وضعی نهاده اند ز مبدای کن فکان کان وضع مندرس نشود در هزارها

4 در منجنیق دور بسی چرخ سیر کرد برجی هنوز رخنه نشد زین حصارها

1 جام پر جان کن بیاور ساقیا بین که می گردد سرم چون آسیا

2 طبع را اکسیر می پر می کنم می کنم حاصل از او این کیمیا

3 هم بدین اکسیر حاصل می شود کیمیای معنوی از اسخیا

4 شرب من ام الخبائث کی بود من به پاکی می خورم با ازکیا

1 در خرابات گدایان ز سر ناز میا نشنیدی و ندیدی برو و باز میا

2 زینهار از تو که با ساز مخالف نروی راست می ساز چو بازآیی ناساز میا

3 راه ما تا نکنی قطع مقامات مپوی کوی ما تا نشوی خانه برانداز میا

4 جای در باختگان است و بد انداختگان در مقامرکده بی حرمت و اعزاز میا

1 ای جانِ به لب رسیده بشتاب خود را و مرا به نقد دریاب

2 دل رفت و تو نیز بر سر پای اندیشه نمی کنی در این باب

3 بر نسیه چه اعتبار زنهار در حاصل نقد وقت بشتاب

4 تسلیم شو و ز خود برون آی نزدیک رهی ست تا به بوّاب

1 در سِتر ابر چند توان داشت آفتاب ای رشک آفتاب برافکن ز رخ نقاب

2 خود برگرفته گیر نقاب از جمال خور خفاش چون کند که ندارد توان و تاب

3 گر ذره ای ز نور تجلی کند ظهور همچون کلیم کار ببازی مکن شتاب

4 گردون تراب بر سر آن تیره بخت کرد کز دست داد دامن اولاد بوتراب

1 غذا چون کنم دردی از آفتاب موافق تر الحق می از آفتاب

2 بیا ساقیا ساغری ده به من که عکسش بریزد خوی از آفتاب

3 سر خشک مغز پر آشوب من به می گرم کن تا کی از آفتاب

4 خیالم ز ماه قدح لمحه یی جدا نیست همچون فی از آفتاب

1 یاد آن شبها که بودی در کنارم آفتاب بر لبم یاقوت لب در جام می لعل مذاب

2 هر چه مستظهر به تشریف حضورش گشتمی کنج من چون کلبة عطار کردی مستطاب

3 در خرامیدی به حسن و بذله در دادی به لطف تازه بنشستی و خوش از رخ برافکندی نقاب

4 آفتابی دیدمی بالای سرو سیم بر خرمنی گل دیدمی در زیر کافوری حجاب

1 دوش می دیدم که بودی در کنارم آفتاب داشتی بر کف گرفته تا به لب جام شراب

2 دوستکامی خورد و بر دستم نهاد و بوسه داد گفت امشب از لبم انصاف خواه و کام یاب

3 گاه از خورشید چون خفاش حیران بودمی گاه همچون ذره در هم رفته از بس اضطراب

4 گاه سر بنهادمی بر پاش همچون دامنش گاه بر پیچیدمی زلفش به گردن چون طناب

1 ای در نقاب حسن نهان کرده آفتاب خطّی بر آفتاب کشیده ز مشک ناب

2 آتش فکنده در جگر لاله عارضت وز برگ نسترن بر و رویت ببرده آب

3 باد صبا ز بوی عرقچین نازکت چون روضه از روایح فردوس مستطاب

4 لاله ز غیرت رخ گل گون تو به داغ سنبل ز رشک گیسوی مفتول توبه تاب

1 آدینه مست مرا دید محتسب خراب می آمدم برون ز خرابات مست بی نقاب

2 آغاز کرد بی هده گفتن کی ای فلان از چون تویی خطاست چنین کار ناصواب

3 آدینه چون به مجلس واعظ نیامدی نشنیدی از خطیب که چون می کند خطاب

4 ای فارغ از بهشت نمی بایدت نعیم وی غافل از جحیم نمی ترسی از عقاب

آثار حکیم نزاری قهستانی

142 اثر از غزلیات حکیم نزاری قهستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حکیم نزاری قهستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی