نظر از جانب ما کن از حکیم نزاری قهستانی غزل 49
1. نظر از جانب ما کن زکات زندگانی را
دلی ده باز ما را صدقة جان و جوانی را
1. نظر از جانب ما کن زکات زندگانی را
دلی ده باز ما را صدقة جان و جوانی را
1. اگر تو تازه کنی با من آشنایی را
بر افکنی ز جهان رسم بی وفایی را
1. خنک دلی که زمام رضا دهد به قضا
چو روزگار نگردد ز اقتضای رضا
1. ما همانیم که بودیم و ز یادت به وفا
به جدایی متبدل نشوند اهل صفا
1. یارب به عفو توست امید نجات ما
بپذیر عذر و در گذر از سیئات ما
1. ما برفتیم و تو دانی و دل غم خور ما
بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
1. خیز ای غلام باده درافکن به جام ما
کز وصل توست گردش گردون غلام ما
1. جای گنج است کنج خانهٔ ما
نقد وقت است در خزانة ما
1. اگر آدم نیفتادی برون ازجنت مأوا
وجودِ آدمی موجود کی بودی در این مأوا
1. مرا دلی ست ز تیمار بی دلی در وا
معلق است به مویی چو ذره ای ز هوا
1. کار ما بیرون شد از ساز و نوا
وقت تجرید است و کنج انزوا
1. گذشت بر سرم از دست دل قیامتها
کشیدم از کس و ناکس بسی ملامتها