142 اثر از غزلیات حکیم نزاری قهستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حکیم نزاری قهستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار حکیم نزاری قهستانی / غزلیات حکیم نزاری قهستانی

غزلیات حکیم نزاری قهستانی

1 شمع ما برخاست بنشان ای پسر مصباح را ساقیا روح الامین با ماست در ده راح را

2 الصّلای خفتگان مست در ده پیش از آنک دردمند از بام مسجد فالق الاصباح را

3 می بده اصحاب را تا در هم آمیزند باز جز به می ممکن نباشد اتّصال ارواح را

4 خانۀ خم باز کن در، پیش تر زان کا فکند دست روز اندر دهان قفل شب مفتاح را

1 از دست بدادم دل شوریده خود را بر هم زدم احوال بشولیده خود را

2 گر دوست به پرسیدن من رنجه کند پای در هر قدمی پیش کشم دیده خود را

3 ای دوست میازار دلم را و مینداز در پای جفا هم دم بگزیده خود را

4 لا یلتفتی کردن و بر دوست شکستن نادیده مکن دیده من دیده خود را

1 تشنه ام ساقی بیاور کاس را بیش نشنو قول هر نسناس را

2 تو بگردان دور خود دور زمان گو بگردان بر سر ما آس را

3 بامدادان بر سر ما کن سبک سرگران بر لب کشیده کاس را

4 تا مگر جانی دهد دل مرده را یا مگر دفعی کند وسواس را

1 ساقی ز بامداد روان کن کئوس را تا گردنان نهند به پیشت رئوس را

2 زنگار غم به صیقل می بستر از پگاه صفوت چنین دهند ذوات و نفوس را

3 وقت سحر چو بانگ برآرد خروس صبح تو نیز هم به بانگ درآور خروس را

4 کنج فراغ گیر که در کاینات نیست شایسته تر ز می کده جایی جلوس را

1 ره نباشد در حریم عشق هر اوباش را طاقت خورشید ناممکن بود خفاش را

2 پادشاهی نیست جز درویشی و آزادگی پس میسر نیست هفت اقلیم جز قلاش را

3 گر تفرج می‌کنی باری بیا طوفی بکن عالم دردی کشان بی غم خوش باش را

4 دور باش از اهل دنیا زان که نا ایمن بود روزگار از خوف سلطان حاجب و فراش را

1 ای پیک مشتاقان بگو این بی دل مشتاق را تا در چمن چون یافتی آن سرو سیمین ساق را

2 گر بر گلستان بگذری آنجا که دانی با منش اکنون به بستان بیشتر خاطر کند عشاق را

3 گر باز بینیش ای صبا گو تا تو ما را دیده ای کردیم از سودای تو از سر قدم آفاق را

4 با خویشتن همراه کن یک آه من تا پیش او بر احتراق سینه ام شاهد بود مصداق را

1 در عشق اعتبار منه صلح و جنگ را زیرا نشانه ی دگرست این خدنگ را

2 تا از خودی خود نبرندت برون تمام از دامن تو باز نگیرند چنگ را

3 هر گه که گشته باشی در ذات دوست محو دیگر حجاب تو نکند نام و ننگ را

4 چون نفس مطمئنه به مرکز قرار یافت زان پس چه اعتبار شتاب و درنگ را

1 ساقی بیار از بامداد آن آب آتش رنگ را بر هم زن و در هم شکن هم صلح را هم جنگ را

2 بوّاب خلوت خانه را گویید زنهار ای فلان در مجلس ما آمدن رخصت مده دل تنگ را

3 یار قلندر پیشه را شاید که اینجا ره دهی چون حلقه بر در زن ولی اغیار بی فرهنگ را

4 شوخی و شنگی خوش بود از خوبرویان راستی دارم قبول از جان و دل هم شوخ را هم شنگ را

1 عشق پیدا می کند تنها مرا یار بر در می زند عذرا مرا

2 عقل کو تا از جنونم واخرد؟ وارهاند زین همه سودا مرا

3 عشق اگر سودا نکردی بر سرم عقل کی بگذاشتی تنها مرا

4 مصلحت اندیش من در دست عشق کاشکی بگذاشتی حالا مرا

1 مگر حبیب کند چاره عن قریب مرا در این مرض چه مداوا کند طبیب مرا

2 حیات محض شود موت تلخ در حلقم ز نوش داروی لب گر کند نصیب مرا

3 اگر نظر کند از جنبش صبا جانی دهم نسیم عرق چین او به طیب مرا

4 چو حب دوست، حمایت کند ندارم باک به نیم حبه نباشد غم رقیب مرا

آثار حکیم نزاری قهستانی

142 اثر از غزلیات حکیم نزاری قهستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حکیم نزاری قهستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی