سرو کشمر که سمر از حکیم نزاری قهستانی غزل 132
1. سرو کشمر که سمر گشت ز بستان برخاست
سرو سیمین بر ما از چمن جان برخاست
1. سرو کشمر که سمر گشت ز بستان برخاست
سرو سیمین بر ما از چمن جان برخاست
1. به عهد حسن تو بس فتنه کز جهان برخاست
مرا هوای تو ای ماه مهربان برخاست
1. همین که از برم آن سرو سیم تن برخاست
سحاب دیده خون ریز موج زن برخاست
1. همین که از برم آن سرو نازنین برخاست
ز اندرون دلم آه آتشین برخاست
1. این سرو خرامان ز گلستان که برخاست
وین ترک پریوش ز شبستان که برخاست
1. چون جمله تویی بهانه برخاست
شکل دویی از میانه برخاست
1. هرگزت روزی هوای ما نخاست
آخر این نامهربانی تا کجاست
1. ندانسته بودی تو ای دوست راست
که راه خدا پر نهنگ بلاست
1. قاعدهٔ روزگار پرورش ناسزاست
ورنه گداپیشه را دست تسلط چراست
1. عشق این است که ما راست دگرها هوس است
هر که چون ماست نشانیش ز معشوق بس است
1. مشتاق روی دوست که حالش مشوش است
گر پابرهنه بر سر آتش رود خوش است
1. آه مِن حُبّکَ مِن حُبّکَ آه این چه قضاست
بَلَغ السیل چه تدبیر کنم این چه بلاست