جز عشق پیشوا نکند از حکیم نزاری قهستانی غزل 144
1. جز عشق پیشوا نکند هر که عاشق است
زیرا که عاشقان همه را عشق سایق است
1. جز عشق پیشوا نکند هر که عاشق است
زیرا که عاشقان همه را عشق سایق است
1. جهان در سایه خورشید عشق است
نهان در سایه خورشید عشق است
1. زبان بربسته ای با ما که جنگ است
نمی دانم دگر بار این چه ننگ است
1. می خور که بر اصحاب خرابات حلال است
گو زهر خور آن کس که بر او نوش وبال است
1. هر کو نظرش به جاه و مال است
مستغرق قلزم ضلال است
1. دل بی طاقتم از روی غمت چون خجل است
راست چون قطره ی شبنم که ز جیحون خجل است
1. دل و جانم آنجا که جان و دل است
به جانان که بی جان و دل مشکل است
1. شاد باش ای دل دیوانه که دلبر با ماست
چه خطر گر همه عالم به خصومت برخاست
1. نکونامی و بدنامی کدام است
چو عشق آمد چه جای ننگ و نام است
1. ره عاشقان سپردن نه به پای عقل عام است
همه عاقلان چو مرغ اند و طریق عشق دام است
1. مرا بی باده مستی بر دوام است
ز جایی دیگرم در سر مدام است
1. خوی ترکان همه مایل به جفا و ستم است
آزمودیم بسی، ترک وفادار کم است