ترش گرفته دو از حکیم نزاری قهستانی غزل 1026
1. ترش گرفته دو ابرو و لب چنان شیرین
به خشم سر که میامیز بر عسل چندین
...
1. ترش گرفته دو ابرو و لب چنان شیرین
به خشم سر که میامیز بر عسل چندین
...
1. چون کنم برگ شکیبایی ندارم بیش ازین
یار شد در پرده و بر زد مرا بر در چنین
...
1. ایّها الخمّار مخموریم و رنجور و حزین
کی روا باشد بگو بگذاشتن ما را چنین
...
1. دوش مرا گفت عقل از سر رای زرین
کای پسر احباب را بر دو جهان بر گزین
...
1. عشق با هر کس که گردد هم نشین
هم ز کفر آزاد ماند هم ز دین
...
1. خوش است آن دو چشمِ مخمور و خوش آن دو زلفِ مشکین
خوش است آن لبان باریک و خوش آن دهانِ شیرین
...
1. به جفا دست برآورد و کمر بست به کین
چه کنم دستِ وفا بر نتوان بست چنین
...
1. گر بدانی که من از عشقِ کهام زار چنین
نکنی بر منِ دلسوخته انکار چنین
...
1. بیدوست این منم که به سر میبرم چنین
جان میکنم به هرزه و خون میخورم چنین
...
1. ای که دلم ز دست شد جانِ شما که همچنین
یک نفسی دگر مرو بهرِ خدا که همچنین
...
1. ای که از مکرِ عدو بر خویش میپیچی چنین
نصِّ قرآن گوش کن والله خیرالماکرین
...