اگر دست واگیری از حکیم نزاری قهستانی غزل 1002
1. اگر دست واگیری از کارِ من
نماند زمن جز من ای یارِ من
...
ای که ندانی که از حکیم نزاری قهستانی غزل 1003
1. ای که ندانی که چیست حالِ من و یارِ من
بیش ملامت مکن غافلی از کارِ من
...
حذر کن ز آهِ جهان‌گیرِ از حکیم نزاری قهستانی غزل 1004
1. حذر کن ز آهِ جهان‌گیرِ من
که ناگه خورد بر هدف تیرِ من
...
یا رب آزاد کن از حکیم نزاری قهستانی غزل 1005
1. یا رب آزاد کن مرا از من
برهانم ز دستِ آهرمن
...
تا از برِ من رفتی از حکیم نزاری قهستانی غزل 1006
1. تا از برِ من رفتی رفته‌ست قرار از من
زارم چو میانِ تو ای‌کرده کنار از من
...
الغیاث از هم‌نشینان از حکیم نزاری قهستانی غزل 1007
1. الغیاث از هم‌نشینان خیال‌آمیزی من
شادی رویِ سحرخیزان شب‌خون‌ریزِ من
...
مرا که دوست تو از حکیم نزاری قهستانی غزل 1008
1. مرا که دوست تو باشی نترسم از دشمن
اگر جهان به سرآید من و تو و تو و من
...
جانِ من و عقلِ از حکیم نزاری قهستانی غزل 1009
1. جانِ من و عقلِ من و هوشِ من
هر سه به یک ره شده فرتوشِ من
...
ای سرِ کویِ تو از حکیم نزاری قهستانی غزل 1010
1. ای سرِ کویِ تو منزل گَهِ آسایشِ من
خجل از مصقلۀ جودِ تو آرایشِ من
...
کس ندارد خبر از حکیم نزاری قهستانی غزل 1011
1. کس ندارد خبر از واقعه ی مشکل من
حاصلی نیست ز اندیشه ی بی حاصل من
...
ماه من ای سرو از حکیم نزاری قهستانی غزل 1012
1. ماه من ای سرو سیم اندام من
از دهانت کی برآید کام من
...
باد صبا هر نفس از حکیم نزاری قهستانی غزل 1013
1. باد صبا هر نفس تازه کند جان من
کز نفسش می دمد بوی گلستان من
...