خروس بانگ برآورد از حکیم نزاری قهستانی غزل 728
1. خروس بانگ برآورد و صبح کرد طلوع
صبوح لازم حال است در اصول و فروع
1. خروس بانگ برآورد و صبح کرد طلوع
صبوح لازم حال است در اصول و فروع
1. بوی بهشت می دمد از جویبار باغ
افکند سایه بر سر گل شاخسار باغ
1. برخیز تا کنیم صبوحی هوای باغ
کز فیض ابر گشت منور فضای باغ
1. دلی می خواهم از هر کار فارغ
زنام و ننگ و فخر و عار فارغ
1. مدعیان می نهند پای برون از گزاف
بی خبران می زنند از حرم عشق لاف
1. بوی بهار می دهد باد صبا ز هر طرف
سبزه دمید عیش کن ساغر می منه ز کف
1. دوستان آه از فراق آه از فراق
الغیاث از اشتیاق از اشتیاق
1. به جفت چشم تو در جهان و ابرو طاق
که نیست مثل تو در گردش همه آفاق
1. صراحی می زند بانگ اناالحق
بیا ساقی بده جام مروق
1. گر نسبت خرقه نبرد شیخ به صادق
نی شیخ بود زرق فروشیست منافق
1. هر که نباشد چو من پس رو ارباب عشق
خامی و افسرده ایست بی خبر از باب عشق
1. ای پسر ار بگذری سوی خرابات عشق
کشف شود بر دلت سر کرامات عشق