که را طاقت امتحان از حکیم نزاری قهستانی غزل 501
1. که را طاقت امتحان تو باشد
مگر آن کسی را که آن تو باشد
1. که را طاقت امتحان تو باشد
مگر آن کسی را که آن تو باشد
1. مرا در سینه سودای تو باشد
سواد دیده در پای تو باشد
1. دلبر ما فرشته خو باشد
روح ما را فرح ازو باشد
1. به لطف تو نبود گر بسی نکو باشد
کسی نگفت که ترک فرشته خو باشد
1. گر یاد کند یک شبَکم یار چه باشد
تا شاد شوم زو من غمخوار چه باشد
1. دلم تا کی چنین دیوانه باشد
چراغ عشق را پروانه باشد
1. مشنو که مرا جز تو یاری و کسی باشد
باتو ز جهان خوشتر گر خوش نفسی باشد
1. گر دگر باره مرا با تو وصالی باشد
خوش ملاقاتی و بس نادره حالی باشد
1. من که باشم که مرا چون و چرایی باشد
یا چه مرغم که مرا با تو هوایی باشد
1. ساربان هشیار و اشتر زیر محمل مست شد
کاروانی چون شتر منزل به منزل مست شد
1. چشمه خضر دهانیست که جان میبخشد
روح را معجزه روح روان میبخشد
1. با دل از دست رفت و کار دگر شد
بخت ز من برشکست و یار دگر شد