مشتاق دوست را از حکیم نزاری قهستانی غزل 310
1. مشتاق دوست را ره مقصد دراز نیست
تسلیم کرده را زبلا احتراز نیست
1. مشتاق دوست را ره مقصد دراز نیست
تسلیم کرده را زبلا احتراز نیست
1. پیوند عشق را به جفا انقطاع نیست
با دوست در مطالبه ی جان نزاع نیست
1. گر سخنی میرود در حق ما باک نیست
مریم دوشیزه را باک ز ناپاک نیست
1. ما را اگر عدو بکشد هیچ باک نیست
تسلیم وحدتیم ، در این اشتکاک نیست
1. اگر دوست با ما بود باک نیست
طریق محبت خطرناک نیست
1. می ده که در خواص کم از سلسبیل نیست
رغم جماعتی که بر ایشان سبیل نیست
1. جام می پر کن که جز جام می ام انجام نیست
تا به کام او شوم کاین کار جز با گام نیست
1. بی تو ای آرام جان یک ساعتم آرام نیست
وز تو ام حاصل به جز هجران نافرجام نسیت
1. محنت سرای دهر چو جای مقام نیست
آسایشی در او ز حلال و حرام نیست
1. علم الله که دگر طاقت هجرانم نیست
بی وجودت فرحی در تن بی جانم نیست
1. مرا به صبر نمودن ، ثبات ممکن نیست
که بی تو زنده دلان را حیات ممکن نیست
1. کیست کز سودای تو از خان و مان آواره نیست
آخر ای جان آن دلِ سنگت ز سنگ خاره نیست