اگر عنایت غم نیستی از حکیم نزاری قهستانی غزل 180
1. اگر عنایت غم نیستی که یار من است
که را غم من و اندوه بیشمار من است
1. اگر عنایت غم نیستی که یار من است
که را غم من و اندوه بیشمار من است
1. نتیجه ای که زافکار نیم جان من است
وبال چشم و دماغ و تن و توان من است
1. گر رقیبش دشمن جان است رضوان من است
ورهمه مالک بود در راه او جان من است
1. شراب خانه ی وحدت که انزوای من است
درو وساده ی تحقیق متّکای من است
1. سرّی که در اوصاف و مقامات جنون است
از باصره و سامعه و نطق برون است
1. گر بدانی لمن الملک این است
اطلبوا العلم ولو بالصّین است
1. دلی کآن دل به نور نفس بیناست
نظر گاهش رخ معشوقه ی ماست
1. آنجا همه شیر و انگبین است
این جا بنگر که همچنین است
1. کنون که قبله ی من روی آن نگارین است
سجود پیش رخ او کنم که راه این است
1. بتی لاغر میان فربه سرین است
که از سودای او خلقی حزین است
1. شاد کن جان من که غمگین است
رحم کن بر دلم که مسکین است