چه باشد اربه از حکیم نزاری قهستانی غزل 1251
1. چه باشد اربه ملاقات چارهای سازی
مرا شبی دگر از رویِ لطف بنوازی
...
1. چه باشد اربه ملاقات چارهای سازی
مرا شبی دگر از رویِ لطف بنوازی
...
1. به حال من چه شود گر نظر کنی روزی
برین شکستهی هجران گذر کنی روزی
...
1. خوشا که موسمِ گل بامداد برخیزی
به باغ باده خوریّ و ز خلق بگریزی
...
1. اگر چه سوختهام در بلای عشق بسی
به عمر خود دل ازین سان ندادهام به کسی
...
1. به اعتقاد نزاری عزیزتر به بسی
زهر چه در همه آفاق هست همنفسی
...
1. حرام بر من اگر بی تو می زنم نفسی
و گر ز چشم پر آبم نمی رود ارسی
...
1. بمیرو تا نبود هم نفس مزن نفسی
که مرگ بهتر از این زندگی بود به بسی
...
1. گر یاد روزگار فراغت کند کسی
چون محنت از پس است تفاوت کند بسی
...
1. کس ندارم که پیامی برد از من به کسی
چون کنم دسترسم نیست به فریاد رسی
...
1. گر ز مردان صاحب درد باشی
در مردی زنی گر مرد باشی
...
1. مرا تا جان و دل باشد به جای جان و دل باشی
وگر این هر دو می خواهی ببر از ما بحل باشی
...
1. ترا با خویش کاری نیست تا با خویشتن باشی
اگر از خود برون آیی همه جان غیر تن باشی
...