سواره هر چه به از حکیم نزاری قهستانی غزل 1228
1. سواره هر چه به نظّاره گاه برگذری
به یک کرشمه چه باشد که باز پس نگری
...
1. سواره هر چه به نظّاره گاه برگذری
به یک کرشمه چه باشد که باز پس نگری
...
1. گر مرا نیست به کویِ تو مجالِ گذری
به تو دارم طمع از روی عنایت نظری
...
1. جهان خراب شد از نسبتِ پدر پسری
مکن عمارت اگر عاقلی که بر نخوری
...
1. عشق را ختم است بر عالم سری
عشق را لایق نباشد سروری
...
1. چرا به جانبِ یاران نمیکند نظری
به دوستان ننمایی ز دوستی اثری
...
1. ترک من و آشوبِ دل خاتونِ ماه خاوری
بُغناق برگیر و بنه بر سر کلاه کافری
...
1. بیش ازینم نشود از تو میسّر به صبوری
گر ترا هست مرا نیست دگر طاقتِ دوری
...
1. ای که غایب نیی از خاطر اگر مهجوری
پرده بردار ز رخ تا کی از این مستوری
...
1. خوش است دردِ جدایی و داغِ مهجوری
اگر وصال میسّر شود پس از دوری
...
1. ای پیرِ سالخورده غمِ خود نمیخوری
رو خونِ رز مریز که بر خویش خونگری
...
1. گر ز شیرینلبی کنم شوری
گو سلیمان عَفُو کن از موری
...
1. بر آن سرم که دگرباره در دهم صوری
صلا بگویم و عشّاق را دهم سوری
...