ختنی جمالی ای از حکیم نزاری قهستانی غزل 1192
1. ختنی جمالی ای جام حبشی چه نام داری
بجز از خطی و خالی ز حبش کدام داری
...
1. ختنی جمالی ای جام حبشی چه نام داری
بجز از خطی و خالی ز حبش کدام داری
...
1. بتا بر سرو می گویند خورشید روان داری
بر آن خورشید نرگس با سمن با ارغوان داری
...
1. دلبرا با ما سر پیوند داری یا نداری
راست برگو الله الله راست داری یا نداری
...
1. من نه آنم به حقیقت که تو می پنداری
بی خبر باش گر از من خبری می داری
...
1. گر تو در این بیابان برگ سفر نداری
هش دار تا به عمیا سر بر خطر نداری
...
1. گر سر و برگ بلای عشق نداری
ور دل و جان از برای عشق نداری
...
1. به بالینم فراز آمد میان خواب و بیداری
بتی ماهی نمی دانم سروشی بود پنداری
...
1. بامن ای یار ندانم سر یاری داری
من برآنم همه باری که نداری داری
...
1. بی می منشین اگر دلی داری
وز عمر امید حاصلی داری
...
1. نمیدانم چه بد کردم که نیکم زار میداری
تنم رنجور میخواهی دلم بیدار میداری
...
1. میروی میدهدت دل که مرا بگذاری
برو اکنون تو و نامردمی و نایاری
...
1. مرای ای یار ضایع میگذاری
ترّحم کن گر آمد وقت یاری
...