چو سقراط را داد نوبت سخن از نظامی گنجوی خمسه 23
1. چو سقراط را داد نوبت سخن
رطب ریزشد خوشه نخل بن
1. چو سقراط را داد نوبت سخن
رطب ریزشد خوشه نخل بن
1. پس آنگه که خاک زمین داد بوس
چنین پاسخ آورد فرفوریوس
1. چو قفل آزمائی به هرمس رسید
ز زنجیر خائی درآمد کلید
1. فلاطون که بر جمله بود اوستاد
ز دریای دل گنج گوهر گشاد
1. چو ختم سخن قرعه بر شاه زد
سخن سکهٔ قدر بر ماه زد
1. نظامی بر این در مجنبان کلید
که نقش ازل بسته را کس ندید
1. مغنی سحرگاه بر بانگ رود
به یادآور آن پهلوانی سرود
1. چنین بود در نامهٔ رهنمای
از آن پس که بود آفرین خدای
1. دگر روز کز عطسهٔ آفتاب
دمیدند کافور بر مشک ناب
1. سوم روز کین طاق بازیچه رنگ
برآورد بازیچه روم و زنگ
1. سحرگه که سربرگرفتم ز خواب
برافروختم چهره چون آفتاب