1 مغنی بیا ز اول صبح بام بزن زخمهٔ پخته بر رود خام
2 از آن زخمه کو رود آب آورد ز سودای بیهوده خواب آورد
3 چنین گوید آن نغز گوینده پیر که در فیلسوفان نبودش نظیر
4 که رومی کمر شاه چینی کلاه نشست از برگاه روزی پگاه
1 مغنی یکی نغمه بنواز زود کز اندیشه در مغزم افتاد دود
2 چنان برکش آن نغمهٔ نغز را که ساکن کنی در سر این نغز را
3 هم از فیلسوفان آن مرز و بوم چنین گفت پیری ز پیران روم
4 که بود از ندیمان خسرو خرام هنر پیشهای ارشمیدس به نام
1 مغنی ره باستانی بزن مغانه نوای مغانی بزن
2 من بینوا را به آن یک نوا گرامی کن و گرمتر کن هوا
3 گزین فیلسوف جهان آزمای سخن را چنین کرد برقع گشای
4 که قبطی زنی بود در ملک شام زمیری پدر ماریهش کرده نام
1 مغنی بیار آن نوای غریب نو آیینتر از نالهٔ عندلیب
2 نوائی که در وی نوائی بود نوائی نه کز بینوائی بود
3 خنیده چنین شد در اقصای روم که بی سیمی آمد ز بیگانه بوم
4 به کم مدتی شد چنان سیم سنج که شد خواجه کاروانهای گنج
1 مغنی بر آهنگ خود ساز گیر یکی پرده ز آهنگ خود بازگیر
2 که مارا سر پردهٔ تنگ نیست بجز پی فراخی در آهنگ نیست
3 بهر مدتی فیلسوفان روم فراهم شدندی ز هر مرز و بوم
4 بر آراستندی به فرهنگ و رای سخنهای دل پرور جان فزای
1 مغنی سماعی برانگیز گرم سرودی برآور به آواز نرم
2 مگر گرمتر زین شود کار من کسادی گریزد ز بازار من
3 دهل زن چو زد بر دهل داغ چرم هوای شب سرد را کرد گرم
4 فروماند زاغ سیه ناامید بگفتن در آمد خروس سپید
1 مغنی بیا چنگ را ساز کن به گفتن گلو را خوش آواز کن
2 مرا از نوازیدن چنگ خویش نوازشگری کن به آهنگ خویش
3 چو روز دگر صبح گیتی فروز به پیروزی آورد شب را به روز
4 برآمد گل از چشمهٔ آفتاب فرو برد مه سرچو ماهی درآب
1 مغنی بدان ساز تیمار سوز نشاط مرا یک زمان بر فروز
2 مگر زان نوای بریشم نواز بریشم کشم روم را در طراز
3 چنین گوید آن کاردان فیلسوف که بر کار آفاق بودش وقوف
4 که یونان نشینان آن روزگار سوی زهد بودند آموزگار
1 مغنی غنا را درآور به جوش که در باغ بلبل نباید خموش
2 مگر خاطرم را به جوش آوری من گنگ را در خروش آوری
3 همان فیلسوف جهاندیده گفت که چون دانش آمد ره شاه رفت
4 دهن مهر کرد ز می خوشگوار که بنیاد شادی ندید استوار