1 چونکه روز دوشنبه آمد شاه چتر سرسبز برکشید به ماه
2 شد برافروخته چو سبز چراغ سبز در سبز چون فرشته باغ
3 رخت را سوی سبز گنبد برد دل به شادی و خرمی بسپرد
4 چون برین سبزه زمردوار باغ انجم فشاند برگ بهار
1 روزی از روزهای دیماهی چون شب تیر مه به کوتاهی
2 از دگر روز هفته آن به بود ناف هفته مگر سهشنبه بود
3 روز بهرام و رنگ بهرامی شاه با هردو کرده هم نامی
4 سرخ در سرخ زیوری بر ساخت صبحگه سوی سرخ گنبد تاخت
1 چارشنبه که از شکوفه مهر گشت پیروزهگون سواد سپهر
2 شاه را شد ز عالم افروزی جامه پیروزهگون ز پیروزی
3 شد به پیروزه گنبد از سر ناز روز کوتاه بود و قصه دراز
4 زلف شب چون نقاب مشکین بست شه ز نقابی نقیبان رست
1 روز پنجشنبه است روزی خوب وز سعادت به مشتری منسوب
2 چون دم صبح گفت نافه گشای عود را سوخت خاک صندل سای
3 بر نمودار خاک صندل فام صندلی کرد شاه جامه و جام
4 آمد از گنبد کبود برون شد به گنبد سرای صندل گون
1 روز آدینه کاین مقرنس بید خانه را کرد از آفتاب سپید
2 شاه با زیور سپید به ناز شد سوی گنبد سپید فراز
3 زهره بر برج پنجم اقلیمش پنج نوبت زنان به تسلیمش
4 تا نزد بر ختن طلایه زنگ شه ز شادی نکرد میدان تنگ
1 چون به تثلیث مشتری و زحل شاه انجم ز حوت شد به حمل
2 سبزه خضر وش جوانی یافت چشمهٔ آب زندگانی یافت
3 ناف هر چشمه رود نیلی شد هر سبیلی به سلسبیلی شد
4 مشک برگشت خاک عودی پوش نافه خر گشت باد نافه فروش
1 شه چو تنگ آمدی ز تنگی کار یک سواره برون شدی به شکار
2 صید کردی و شادمانه شدی چون شدی شاد سوی خانه شدی
3 چون شد آن روز غم عنان گیرش رغبت آمد به سوی نخجیرش
4 یک تنه سوی صید رفت برون تا ز دل هم به خون بشوید خون
1 اولین شخص گفت با بهرام کای شده دشمن تو دشمن کام
2 راست روشن به زخمهای درشت در شکنجه برادرم را کشت
3 وانچه بود از معاش و مرکب و چیز همه بستد حیات و حشمت نیز
4 هرکس از خوبی و جوانی او سوخت بر غبن زندگانی او