1 چون سهیل جمال بهرامی از ادیم یمن ستد خامی
2 روی منذر از آن نشاط و نعیم یافت آنچ از سهیل یافت ادیم
3 گشت نعمان و منذر از هنرش این به شفقت برادر آن پدرش
4 پدری و برادری بگذار آن رهی وین غلام در همه کار
1 چون خورنق به فر بهرامی روضهای شد بدان دلارامی
2 کاسمان قبله زمین خواندش وافرینش بهار چین خواندش
3 آمدند از خبر شنیدن او صدهزار آدمی به دیدن او
4 هرکه میدیدش آفرین میگفت آستانش به آستین میرفت
1 چون نگنجید در جهان تاجش تخت بر عرش بست معراجش
2 سر بلندیش راز پایه پست جبرئیل آمده براق به دست
3 گفت بر باد نه پی خاکی تا زمینیت گردد افلاکی
4 پاس شب را ز خیل خانه خاص توئی امشب یتاق دار خلاص
1 گوهر آمای گنج خانه راز گنج گوهر چنین گشاید باز
2 کاسمان را ترازوی دو سرست در یکی سنگ و در یکی گهرست
3 از ترازوی او جهان دو رنگ گه گهر بر سر آورد گه سنگ
4 صلب شاهان همین اثر دارد بچه یا سنگ یا گهر دارد
1 رفت منذر به اتفاق پدر بر چنین جستجوی بست کمر
2 جست جائی فراخ و ساز بلند ایمن از گرمی و گداز و گزند
3 کانچنان دز در آن دیار نبود وآنچه بد جز همان به کار نبود
4 اوستادان کار میجستند جای آن کارگاه میشستند
1 چون ز بهرام گور با پدرش باز گفتند منهیان خبرش
2 که به سر پنجه شیر گیر شداست شیر برنا و گرگ پیر شداست
3 شیر با او چو سگ بود به نبرد کو همی ز اژدها برآرد گرد
4 دیو بندد به خمّ خام کمند کوه ساید به زیر سم سمند
1 شاه روزی رسیده بود ز دشت در خورنق به خرمی میگشت
2 حجرهای خاص دید در بسته خازن از جستجوی آن رسته
3 شه در آن حجره نانهاده قدم خاصگان و خزینهداران هم
4 گفت این خانه قفل بسته چراست خازن خانه کو کلید کجاست
1 چونکه خواننده خواند نامه تمام جوش آتش برآمد از بهرام
2 باز خود را به صد توانائی داد چون زیرکان شکیبائی
3 با چنان گرمیی نکرد شتاب بعد از اندیشه باز داد جواب
4 کانچه در نامه کاتبان راندند گوش کردم چو نامه بر خواندند
1 شه به ناز و نشاط شد مشغول کز ده و گیر گشته بود ملول
2 کار هریک چنانکه بود به ساخت پس به تدبیر کار خود پرداخت
3 به فراغت به کام دل بنشست دشمنان زیر پای و می در دست
4 یادش آمد حدیث آن استاد کان صفت کرده بود پیشین یاد
1 اول نامه بود نام خدای گمرهان را به فضل راهنمای
2 کردگار بلندی و پستی نیستی یافته به در هستی
3 ز آدمی تا به جمله جانوران وز سپهر بلند و کوه گران
4 همه را در نگارخانه جود قدرت اوست نقشبند وجود