1 بامدادان که صبح زرین تاج کرسی از زر نهاد و تخت از عاج
2 کار داران و کار فرمایان هم قویدست و هم قویرایان
3 از عرب تا عجم سوار شدند سوی شیران کارزار شدند
4 شیرداران دو شیر مردم خوار یله کردند بر نشانه کار
1 شاه بهرام روزی از سر تخت برد سوی شکار صحرا رخت
2 پیشتر زانکه رفت و صید انداخت صید بین تا چگونه صیدش ساخت
3 چون بر آن ده گذشت کان سرهنگ داشت آن منظر بلند آهنگ
4 دید نزهتگهی گران پایه سبزه در سبزه سایه در سایه
1 طالع تخت و پادشاهی او فرخ آمد ز نیک خواهی او
2 پیش از آن راصد ستارهشناس از پی بخت بود داشته پاس
3 اسدی بود کرده طالع تخت طالعی پایدار و ثابت و سخت
4 آفتابی در اوج خویش بلند در قران با عطاردش پیوند
1 شاه روزی شکار کرد پسند در بیابان پست و کوه بلند
2 اشقر گور سم به صحرا تاخت شور میکرد و گور میانداخت
3 مشتری را ز قوس باشد جای قوس او گشت مشتری پیمای
4 از سواران پره بسته به دشت رمه گور سوی شاه گذشت
1 چون برآمد ز ماه تا ماهی نام بهرام در شهنشاهی
2 دل قوی شد بزرگواران را زنده شد نام نامداران را
3 زرد گوشان به گوشهها مردند سر به آب سیه فرو بردند
4 بود پیری بزرگ نرسی نام هم لقب با برادر بهرام
1 چونکه بهرام شد نشاط پرست دیده در نقش هفت پیکر بست
2 روز شنبه ز دیر شماسی خیمه زد در سواد عباسی
3 سوی گنبد سرای غالیه فام پیش بانوی هند شد به سلام
4 تا شب آنجا نشاط و بازی کرد عود سازی و عطرسازی کرد
1 روزی از صبح فتح نورانی آسمان بر گشاده پیشانی
2 فرخ و روشن و جهان افروز خنک آن روز یاد باد آن روز
3 شه به خوبی چو روی دلبندان مجلسی ساخت با خردمندان
4 روز خانه نه روز بستان بود کاولین روزی از زمستان بود
1 روزی از طالع مبارک بخت رفت بهرمگور بر سر تخت
2 هرکجا شاه و شهریاری بود تاج بخشی و تاجداری بود
3 همه در زیر تخت پایه شاه صف کشیدند چون ستاره و ماه
4 شه زبان برگشاد چون شمشیر گفت کای میر و مهتران دلیر
1 چو گریبان کوه و دامن دشت از ترازوی صبح پر زر گشت
2 روز یکشنبه آن چراغ جهان زیر زر شد چو آفتاب نهان
3 جام زر بر گرفت چون جمشید تاج زر برنهاد چون خورشید
4 بست چون زرد گل به رعنائی کهربا بر نگین صفرائی
1 روزی از روزهای دیماهی چون شب تیر مه به کوتاهی
2 از دگر روز هفته آن به بود ناف هفته مگر سهشنبه بود
3 روز بهرام و رنگ بهرامی شاه با هردو کرده هم نامی
4 سرخ در سرخ زیوری بر ساخت صبحگه سوی سرخ گنبد تاخت