1 نقطه خط اولین پرگار خاتم آخر آفرینش کار
2 نوبر باغ هفت چرخ کهن درهالتاج عقل و تاج سخن
3 کیست جز خواجه مؤید رای احمد مرسل آن رسول خدای
4 شاه پیغمبران به تیغ و به تاج تیغ او شرع و تاج او معراج
1 چون نگنجید در جهان تاجش تخت بر عرش بست معراجش
2 سر بلندیش راز پایه پست جبرئیل آمده براق به دست
3 گفت بر باد نه پی خاکی تا زمینیت گردد افلاکی
4 پاس شب را ز خیل خانه خاص توئی امشب یتاق دار خلاص
1 ای جهان دیده بود خویش از تو هیچ بودی نبوده پیش از تو
2 در بدایت بدایت همه چیز در نهایت نهایت همه چیز
3 ای برآرنده سپهر بلند انجم افروز و انجمن پیوند
4 آفریننده خزاین جود مبدع و آفریدگار وجود
1 چون اشارت رسید پنهانی از سرا پرده سلیمانی
2 پر گرفتم چو مرغ بال گشای تا کنم بر در سلیمان جای
3 در اشارت چنان نمود برید که هلالی برآور از شب عید
4 آنچنان کز حجاب تاریکی کس نبیند در او ز باریکی
1 ای پسر هان و هان ترا گفتم که تو بیدار شو که من خفتم
2 چون گل باغ سرمدی داری مهر نام محمدی داری
3 چون محمد شدی ز مسعودی بانک برزن به کوس محمودی
4 سکه بر نقش نیکنامی بند کز بلندی رسی به چرخ بلند
1 روزی از روضه بهشتی خویش کرد بر می روانه کشتی خویش
2 بادهای چند خورد سردستی سوی صحرا شد از سرمستی
3 به شکار افکنی گشاد کمند از پی گور کند گوری چند
4 از بسی گور کو به زور گرفت همه دشت استخوان گور گرفت
1 ای دل از این خیال سازی چند به خیالی خیال بازی چند
2 از سر این خیال درگذرم دور به ز این خیالها نظرم
3 آنچه مقصود شد در این پرگار چار فصل است به ز فصل بهار
4 اولین فصل آفرین خدای کافرینش به فضل اوست به پای
1 بس کن ای جادوی سخن پیوند سخن رفته چند گوئی چند
2 چون گل از کام خود برار نفس کام تو عطرسازی کام تو بس
3 آنچنان رفت عهد من ز نخست باکه؟ با آنکه عهد اوست درست
4 کانچه گوینده دگر گفتست ما به می خوردنیم و او خفتست
1 اول نامه بود نام خدای گمرهان را به فضل راهنمای
2 کردگار بلندی و پستی نیستی یافته به در هستی
3 ز آدمی تا به جمله جانوران وز سپهر بلند و کوه گران
4 همه را در نگارخانه جود قدرت اوست نقشبند وجود
1 آنچه او هم نوست و هم کهن است سخن است و در این سخن سخن است
2 ز آفرینش نزاد مادر کن هیچ فرزند خوبتر ز سخن
3 تا نگوئی سخنوران مردند سر به آب سخن فرو بردند
4 چون بری نام هر کرا خواهی سر برآرد ز آب چون ماهی