آثار نظامی گنجوی

صفحه 10 از 13
13 اثر از خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی

1 به خدمت شمسه خوبان خلخ زمین را بوسه داد و داد پاسخ

2 که دایم شهریارا کامران باش به صاحب دولتی صاحبقران باش

3 مبادا بی تو هفت اقلیم را نور غبار چشم زخم از دولتت دور

4 هزارت حاجت از شاهی رواباد هزارت سال در شاهی بقاباد

1 ملک بار دگر گفت از دل افروز به گفتن گفتن از ما می‌رود روز

2 مکن با من حساب خوبروئی که صد ره خوبتر زانی که گوئی

3 فروغ چشمی ای دوری ز تو دور چراغ صبحی ای نور علی نور

4 به دریا مانی از گوهر فشانی ولی آب تو آب زندگانی

1 چهارم مرد موبد گفت کاین راز به شخصی ماند اندر حجله ناز

2 عروسی در کنارش خوب چون ماه بدو در یافته دیوانگی راه

3 نه بتوان خاطر از خوبیش پرداخت نه از دیوانگی با وی توان ساخت

4 هم آخر چون شود دیوانگی چیر گریزد مرد از او چون آهو از شیر

1 شبی رخ تافته زین دیر فانی به خلوت در سرای ام هانی

2 رسیده جبرئیل از بیت معمور براقی برق سیر آورده از نور

3 نگارین پیکری چون صورت باغ سرش بکر از لکام و رانش از داغ

4 نه ابر از ابر نیسان درفشان تر نه باد از باد بستان خوش عنان‌تر

1 دگر ره گفت ما اینجا چرائیم کجا خواهیم رفتن وز کجائیم

2 جوابش داد و گفت از پرده این راز نگردد کشف هم با پرده میساز

3 که ره دورست ازین منزل که مائیم ندیده راه منزل چون نمائیم

4 چو زین ره بستگان یابی رهائی بدانی خود که چونی وز کجائی

1 بزرگ امید چون گلبرگ بشکفت چهل قصه به چل نکته فرو گفت

2 گاو شنزبه و شیر نخستین گفت کز خود بر حذر باش

3 چو گاو شنزبه زان شیر جماش نجاری بوزینه

4 هوا بشکن کزو یاری نیاید که از بوزینه نجاری نیاید

1 به پیروزی چو بر پیروزه گون تخت عروس صبح را پیروز شد بخت

2 جهان رست از مرقع پاره کردن عروس عالم از زر یاره کردن

3 شه از بهر عروس آرایشی ساخت که خور از شرم آن آرایش انداخت

4 هزار اشتر سیه چشم و جوان سال سراسر سرخ موی و زرد خلخال

1 دلا از روشنی شمعی برافروز ز شمع آتش پرستیدن بیاموز

2 بیارا خاطر ار آتش‌پرستی از آتش خانه خطر نشستی

3 من خاکی کزین محراب هیچم چنو صد را به حکمت گوش پیچم

4 بسی دارم سخن کان دل پذیرد چگویم چون کسم دامن نگیرد

1 دگر باره شه بیدار بختش سئوالی زیرکانه کرد سختش

2 که گر جان را جهان چون کالبد خورد چرا با ما کند در خواب ناورد

3 و گر جان ماند و از قالب جدا شد بگو تا جان چندین کس کجا شد

4 جوابش داد کاین محکم سئوالست ولی جان بی جسد دیدن محالست

1 چنین گفت آن سخن پرداز شبخیز کزان آمد خلل در کار پرویز

2 که از شبها شبی روشن چو مهتاب جمال مصطفی را دید در خواب

3 خرامان گشته بر تازی سمندی مسلسل کرده گیسو چون کمندی

4 به چربی گفت با او کای جوانمرد ره اسلام گیر از کفر برگرد

آثار نظامی گنجوی

13 اثر از خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در خمسه نظامی گنجوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی