1 نکیسا در ترنم جادوی ساخت پس آنگه این غزل در راهوی ساخت
2 بساز ای یار با یاران دلسوز که دی رفت و نخواهد ماند امروز
3 گره بگشای با ما بستگی چند شتاب عمر بین آهستگی چند
4 ز یاری حکم کن تا شهریاری ندارد هیچ بنیاد استواری
1 نکیسا چون ز شاه آتش برانگیخت ستای باربد آبی بر او ریخت
2 به استادی نوائی کرد بر کار کز او چنگ نیکسا شد نگونسار
3 ز ترکیب ملک برد آن خلل را به زیرافکن فرو گفت این غزل را
4 ببخاشی ای صنم بر عذرخواهی که صد عذر آورد در هر گناهی
1 حکایت بر گرفته شاه و شاپور جهان دیدند یکسر نور در نور
2 پری پیکر برون آمد ز خرگاه چنان کز زیر ابر آید برون ماه
3 چو عیاران سرمست از سر مهر به پای شه در افتاد آن پری چهر
4 چو شه معشوق را مولای خود دید سر مه را به زیر پای خود دید
1 به پیروزی چو بر پیروزه گون تخت عروس صبح را پیروز شد بخت
2 جهان رست از مرقع پاره کردن عروس عالم از زر یاره کردن
3 شه از بهر عروس آرایشی ساخت که خور از شرم آن آرایش انداخت
4 هزار اشتر سیه چشم و جوان سال سراسر سرخ موی و زرد خلخال
1 سعادت چون گلی پرورد خواهد به بار آید پس آنگه مرد خواهد
2 نخست اقبال بردوزد کلاهی پس آنگاهی نهد بر فرق شاهی
3 ز دریا در برآورد مرد غواص به کم مدت شود بر تاجها خاص
4 چو شیرین گشت شیرینتر ز جلاب صلا در داد خسرو را که دریاب
1 به نزهت بود روزی با دلافروز سخن در داد و دانش میشد آن روز
2 زمین بوسید شیرین کای خداوند ز رامش سوی دانش کوش یک چند
3 بسی کوشیدهای در کامرانی بسی دیگر به کام دل برانی
4 جهان را کردهای از نعمت آباد خرابش چون توان کردن به بیداد
1 چو خسرو دید کان یار گرامی ز دانش خواهد او را نیکنامی
2 بزرگ امید را نزدیک خود خواند به امید بزرگش پیش بنشاند
3 کهای تو بزرگ امید مردان مرا از خود بزرگ امید گردان
1 خبر ده کاولین جنبش چه چیز است که این دانش بر دانا عزیز است
2 جوابش داد ما ده راندگانیم وز اول پرده بیرون ماندگانیم
3 ز واپس ماندگان ناید درست این نخستین را نداند جز نخستین
1 دگرباره به پرسیدش جهاندار که دارم زین قیاس اندیشه بسیار
2 نخستم در دل آید کاین فلک چیست درونش جانور بیرون او کیست
3 جوابش داد مرد نکتهپرداز که نکته تا بدین دوری مینداز
4 حسابی را کزین گنبد برونست جز ایزد کس نمیداند که چونست