1 خداوندا در توفیق بگشای نظامی را ره تحقیق بنمای
2 دلی ده کو یقینت را بشاید زبانی کافرینت را سراید
3 مده ناخوب را بر خاطرم راه بدار از ناپسندم دست کوتاه
4 درونم را به نور خود برافروز زبانم را ثنای خود در آموز
1 به نام آنکه هستی نام ازو یافت فلک جنبش، زمین آرام ازو یافت
2 خدائی کافرینش در سجودش گواهی مطلق آمد بر وجودش
3 تعالی الله یکی بی مثل و مانند که خوانندش خداوندان، خداوند
4 فلک بر پای دار و انجم افروز خرد را بیمیانجی حکمت آموز
1 ندیمی خاص بودش نام شاپور جهان گشته ز مغرب تالهاور
2 ز نقاشی به مانی مژده داده به رسامی در اقلیدس گشاده
3 قلم زن چابکی صورتگری چست که بی کلک از خیالش نقش میرست
4 چنان در لطف بودش آبدستی که بر آب از لطافت نقش بستی
1 مراکز عشق به ناید شعاری مبادا تا زیم جز عشق کاری
2 فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بیخاک عشق آبی ندارد
3 غلام عشق شو کاندیشه این است همه صاحب دلان را پیشه این است
4 جهان عشقست و دیگر زرق سازی همه بازیست الا عشقبازی
1 چو بر زد بامدادن بور گلرنگ غبار آتشین از نعل بر سنگ
2 گشاد از گنج در هر کنج رازی چو دریا گشت هر کوهی طرازی
3 دگر ره بود پیشین رفته شاپور به پیش آهنگ آن بکران چون حور
4 همان تمثال اول ساز کرده همان کاغذ برابر باز کرده
1 چو خسرو دید کان خواری بر او رفت به کار خویشتن لختی فرو رفت
2 درستش شد که هرچ او کرد بد کرد پدر پاداش او بر جای خود کرد
3 به سر بر زد ز دست خویشتن دست و زان غم ساعتی از پای ننشست
4 شفیع انگیخت پیران کهن را که نزد شه برند آن سرو بن را
1 شباهنگام کاین عنقای فرتوت شکم پر کرد ازین یک دانه یاقوت
2 به دشت انجرک آرام کردند بنوشانوش میدر جام کردند
3 در آن صحرا فرو خفتند سرمست ریاحین زیر پای و باده بر دست
4 چو روز از دامن شب سر برآورد زمانه تاج زرین بر سر آورد
1 زهی دارنده اورنگ شاهی حوالتگاه تایید الهی
2 پناه سلطنت، پشت خلافت ز تیغت تا عدم، موئی مسافت
3 فریدون دوم، جمشید ثانی غلط گفتم که حشو است این معانی
4 فریدون بود طفلی گاو پرورد تو بالغ دولتی هم شیر و هم مرد
1 به فرح فالی و فیروزمندی سخن را دادم از دولت بلندی
2 طراز آفرین بستم قلم را زدم بر نام شاهنشه رقم را
3 سر و سر خیل شاهان شاه آفاق چو ابرو با سری هم جفت و هم طاق
4 ملک اعظم اتابک داور دور که افکند از جهان آوازه جور
1 زمین بوسید شاپور سخندان که دایم باد خسرو شاد و خندان
2 به چشم نیک بینادش نکوخواه مبادا چشم بد را سوی او راه
3 چو بر شاه آفرین کرد آن هنرمند جوابش داد کی گیتی خداوند
4 چو من نقش قلم را در کشم رنگ کشد مانی قلم در نقش ارژنگ