1 وقتست که بر من ای نسیم سحری رحم آری و بر ساحل رودی گذری
2 زان خاک بدین چشم غباری آری زین چشم بدان رود درودی ببری
1 بزم طرب آخر شد و پایان شب است با نغمه ی چنگ و نی نویدی عجب است
2 شب رفت و صباح دولت اندر عقب است شادی پی شادی طرب اندر طرب است
1 ساقی کامشب نشاط انگیخته است زین باده که در ساغر ما ریخته است
2 غم سوزد و عمر سازد افزون گویی با آب حیات آتش آمیخته است
1 هم شیشه ی عقل را شکستی ای نفس هم رشته ی عشق را گسستی ای نفس
2 پیمانه پر است یار پستی ای نفس دل خون شد و آوخ که تو هستی ای نفس
1 ای خواجه ی جان وای خداوند دلم از یاد تو بیشتر ز رویت خجلم
2 از من بحلی هر چه کنی یا نکنی ای وای بمن اگر نسازی بحلم
1 ای قهر ازل سرشته با شمشیرت وی حبس ابد نوشته بر زنجیرت
2 تبلیغ قضا فاتحه ی یرلیغت تقدیر خدا خاتمه ی تدبیرت
1 با خود همه عیب و با جمال تو خوشیم با خود همه نقص و با کمال تو خوشیم
2 با خود همه سر بسر ملالیم ولی با یاد تو شاد و با خیال تو خوشیم
1 هستیم من و تو تا بیاد من و تو حاصل نشود دلا مراد من و تو
2 از روز ازل جرم همه از من و توست حق گیرد از من و تو داد من و تو
1 بیگانه ز خویش و آشنا با غم تو گشتم در دل گرفت جانا غم تو
2 برخاستم از سر دو عالم یکبار جز دل که نشسته بود آنجا غم تو
1 از میکده میآیم و چندان مستم کاگاه نیم که نیستم یا هستم
2 از خلوت عشق تو بدیوان خرد سد جای فتم اگر نگیری دستم