1 در وادی عشق اگر طلب باید کرد آسایش و راحت از تعب باید کرد
2 با شادی و خرمی غمین باید بود با غصه و اندوه طرب باید کرد
1 آنان که زجام عشق مدهوش شدند از خاطر خویشتن فراموش شدند
2 از بهر شنیدن همه تن گوش شدند بستند لب از حدیث و خاموش شدند
1 از وصل اگر حکایتی باید کرد مشکل که بما عنایتی باید کرد
2 بردرگه عدل میبرندم ای فضل وقت است اگر حمایتی باید کرد
1 در هجر تو گر دمی بکامم باشد در وصل تو زندگی حرامم باشد
2 بی لعل لبت گر هوس باده کنم خون دل خویشتن بجامم باشد
1 زانجا که نگاهش بمن افتاد رود وز پی رومش چو آن پریزاد رود
2 صیاد نگر که میگریزد از صید وین صید ببین کز پی صیاد رود
1 گفتم رویش گفت نهان خواهد بود در مویش و مویش بمیان خواهد بود
2 گفتم سر ما و خنجر او گفتا آن نیز نصیب دشمنان خواهد بود
1 شه نور جهان و سایه ی حق باشد این سایه باصل خویش ملحق باشد
2 این زورق شاه است نمودار در آب یا دریایی میان زورق باشد
1 در حضرت دوست خسته جانی خوشتر آسوده دلی و بیزبانی خوشتر
2 گفتم دانم که من چه حد نادانم گفتا این نیز اگر ندانی خوشتر
1 سر گر نه بپای اوست بی تن خوشتر پا گر نه براه او بدامن خوشتر
2 آن ره که نه سوی اوست گمگشته نکوست آن سوی که نه بکوی اوست بی من خوشتر
1 ای ساقی بخت جام نصرت برگیر ای شاهد دولت از ظفر زیور گیر
2 ای چرخ ببر زمان غم را زمیان از دور زمانه یک زمان کمتر گیر