1 ای قهر ازل سرشته با شمشیرت وی حبس ابد نوشته بر زنجیرت
2 تبلیغ قضا فاتحه ی یرلیغت تقدیر خدا خاتمه ی تدبیرت
1 گر ره بخدا جویی در گام نخست نقش خودی از صفحه ی جان باید شست
2 گم گشته ز تو گوهر مقصود و تو خود تا گم نشوی گمشده نتوانی جست
1 این جان که زتن هر دمش آزاری هست گفتم که مگر ترا بوی کاری هست
2 ورنه بقفس چرا بماند مرغی کز هر طرفش راه بگلزاری هست
1 یارم که نکویی همه باطلعت اوست زنهار مگو که طالب روی نکوست
2 بر زشتی من عیب مکن نیک ببین شاید که مراد دوست چنین دارد دوست
1 سر نیست که خم ز بار احسان تو نیست یا گوی صفت در خم چو گان تو نیست
2 جز دست فنا که تا ابد کوته باد دستی نه که امروز بدامان تو نیست
1 گویند کرا گرفتی از عالم دوست گویم چه که هر چه هست در عالم اوست
2 او هست و جز او نیست بعالم جز نیست او مغز و جهان نیست سراسر جز پوست
1 عمرم همه جز بکام خاطر بگذشت یک روز مرا چو روز دیگر بگذشت
2 روزی نگذشت بر من از دولت عشق کز روز دگر مرا نکوتر نگذشت
1 در بادیه ی عشق قدم محرم نیست آنجا که وجود است، عدم محرم نیست
2 تا دوست نگردی نشوی محرم دوست درنامه ی عاشقان قلم محرم نیست
1 کیوانت ستاده بر در ایوان باد بهرام فتاده بر سر میدان باد
2 ناهید درون بزم و برجیس برون مه بر سر مهر و تیر در فرمان باد
1 روزم گذرد بغم که شب کی آید شب منتظرم که روز رخ بنماید
2 زین روز و شبم عقده ز دل نگشاید روزی دگر و شبی دگر میباید