1 با قدر تو نام اوج گردون ننگی با جاه تو وسعتگه عالم تنگی
2 با عدل تو احتساب کسری ظلمی با رای تو مرات سکندر زنگی
1 گر با تو بود کس همه عالم راه است ور بی تو رود جهان سراسر چاه است
2 با خاک سرو چاک گریبان پیوست آن دست که از دامن تو کوتاه است
1 سر نیست که خم ز بار احسان تو نیست یا گوی صفت در خم چو گان تو نیست
2 جز دست فنا که تا ابد کوته باد دستی نه که امروز بدامان تو نیست
1 بادا تا هست روز شب و طلعت شاه هم زیب شبستان و هم آرایش گاه
2 مهر است و بروز گیتی افروزد مهر ماه است و بشب انجمن آراید ماه
1 گویند کرا گرفتی از عالم دوست گویم چه که هر چه هست در عالم اوست
2 او هست و جز او نیست بعالم جز نیست او مغز و جهان نیست سراسر جز پوست
1 گر دل داری بدست جز یار مجوی ورنه بجز از رضای دلدار مجوی
2 چون دل بکسی دهی ز جان هم بگذر چون یار بجستی دگر اغیار مجوی
1 این غصه و غم از پی چندین طرب است ور هست غمی باز نشاط از عقب است
2 صبح از اثر شام و بهار از پی دی بیند کس و پس غمین نشیند عجب است
1 روزم گذرد بغم که شب کی آید شب منتظرم که روز رخ بنماید
2 زین روز و شبم عقده ز دل نگشاید روزی دگر و شبی دگر میباید
1 سد بار خراب و باز آباد شدیم ای بس که غمین شدیم و بس شاد شدیم
2 تا در کنف قید تو بردیم پناه ازکش مکش زمانه آزاد شدیم
1 از وصل اگر حکایتی باید کرد مشکل که بما عنایتی باید کرد
2 بردرگه عدل میبرندم ای فضل وقت است اگر حمایتی باید کرد