1 ما هیچ نداریم پسند دل تو جز یک دل و آن نیز بود منزل تو
2 گر هیچ نداریم بغیر تو، خوشیم غیر از تو چه باشد که بود قابل تو
1 هستیم من و تو تا بیاد من و تو حاصل نشود دلا مراد من و تو
2 از روز ازل جرم همه از من و توست حق گیرد از من و تو داد من و تو
1 بیگانه ز خویش و آشنا با غم تو گشتم در دل گرفت جانا غم تو
2 برخاستم از سر دو عالم یکبار جز دل که نشسته بود آنجا غم تو
1 بادا تا هست روز شب و طلعت شاه هم زیب شبستان و هم آرایش گاه
2 مهر است و بروز گیتی افروزد مهر ماه است و بشب انجمن آراید ماه
1 در کار جهان نیستی از هستی به بی دانشی و بیخودی و مستی به
2 جویم ز چه برتری که از بام جهان باید چو فتاد عاقبت، پستی نه
1 ای عشق تو راحت دل و جان بودی در پیش تو هر مشکلی آسان بودی
2 میخواندندت کفر و تو ایمان بودی میگفتندت درد و تو درمان بودی
1 فارغ ز غم سود و زیانم کردی آسوده ز محنت جهانم کردی
2 ای عشق ترا چه شکر گویم که چنانک میخواستم آخر آنچنانم کردی
1 گر دل داری بدست جز یار مجوی ورنه بجز از رضای دلدار مجوی
2 چون دل بکسی دهی ز جان هم بگذر چون یار بجستی دگر اغیار مجوی
1 با قدر تو نام اوج گردون ننگی با جاه تو وسعتگه عالم تنگی
2 با عدل تو احتساب کسری ظلمی با رای تو مرات سکندر زنگی
1 امروز چها باین جفا کش کردی باز این دل خسته را مشوق کردی
2 با غیر بگرمابه شدی و زغیرت چشمم پر آب و دل پر آذر کردی