1 گر ره بخدا جویی در گام نخست نقش خودی از صفحه ی جان باید شست
2 گم گشته ز تو گوهر مقصود و تو خود تا گم نشوی گمشده نتوانی جست
1 ای عشق آخر سخن پذیرت دیدم آسوده و عاجز و فقیرت دیدم
2 چل سال همی لاف شنیدم از تو آخر در دست عقل اسیرت دیدم
1 شه نور جهان و سایه ی حق باشد این سایه باصل خویش ملحق باشد
2 این زورق شاه است نمودار در آب یا دریایی میان زورق باشد
1 کیوانت ستاده بر در ایوان باد بهرام فتاده بر سر میدان باد
2 ناهید درون بزم و برجیس برون مه بر سر مهر و تیر در فرمان باد
1 ناکامی من بود ز خودکامیها این سوختگیها همه از خامیها
2 تا کام دل دوست طلب کردم، شد کام دل من روا ز ناکامیها
1 در وادی عشق اگر طلب باید کرد آسایش و راحت از تعب باید کرد
2 با شادی و خرمی غمین باید بود با غصه و اندوه طرب باید کرد
1 بر چرخ هلال غره ی ماه است این یا تیغ شهنشه فلک جاه است این
2 ناگشته عیان زدیده ها گشت نهان نی نی غلطم کوکب بد خواه است این
1 سر گر نه بپای اوست بی تن خوشتر پا گر نه براه او بدامن خوشتر
2 آن ره که نه سوی اوست گمگشته نکوست آن سوی که نه بکوی اوست بی من خوشتر
1 پیوند غمت تا بدل و جان بستم از دل ببریدم وز جان بگسستم
2 اندوه تو را چه شکر گویم کزوی از شادی و اندوه دو عالم رستم
1 ای ساقی بخت جام نصرت برگیر ای شاهد دولت از ظفر زیور گیر
2 ای چرخ ببر زمان غم را زمیان از دور زمانه یک زمان کمتر گیر