1 در باده شریعت از دین خطرست راهی که رسد به دوست راهی دگرست
2 احرام و طواف کعبه دورم انداخت بگذار که راه دور نزدیکترست
1 جستم ز بلا بلا پناهم دادند در قلب جفا گریزگاهم دادند
2 بستند ره نجاتم از هر طرفی وآنگه به سر کوی تو راهم دادند
1 هردم که نه با توام برآید مرضیست مقصود تویی حقیقت من غرضیست
2 بس در عجبم که مانده ام بی تو چسان قایم چو به جوهریست هر جا عرضیست
1 بی پرده تر از حدیث ما عصمت ماست در عیب و هنر حضور ما غیبت ماست
2 ما را به زبان نمی توان کرد خموش غمازی گنج عادت همت ماست
1 اسرار گلستان به بصارت دریاب مرغان بخروشند عبارت دریاب
2 ز آیینه گل کرشمه نرگس را دریافته سرو باغ اشارت دریاب
1 شوخی که نگاه بر عذارش بندند شمعی است که بر شعله تارش بندند
2 تا چند شکفته ماند آن دسته گل کز شاخ بچینند و به خارش بندند
1 بر تن مفزا که نفس سرکش گردد بر عقل متن که طبع ازو خوش گردد
2 در آتش عشق سوز تا نور شوی پروانه غذای روح آتش گردد
1 دی غافلم آن مایه دین پیش آمد قهرش به سیاست از کمین پیش آمد
2 با غمزه نگه رفت که صلح انگیزد صد عقده اش از چین جبین پیش آمد
1 شمعی که فروزان نشود کوکب ماست برقی که ضیا نمی دهد مطلب ماست
2 صبح همه مرغان سحرخیز دمید مرغی که سحر نمی شناسد شب ماست
1 صبحست و خروش بلبلان میآید برخیز که سنگ در فغان میآید
2 این ناله مرغان سحر پیغامیست کز بیداران به خفتگان میآید